°•keep the water warm•°

By Jeon_melo

38.9K 5.7K 1K

. 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ keep the water warm 〰️〰️〰️🀄️〰️〰️〰️ ▪️ Main Couple: #VKOOK . #KOOKV ▪️Genre: Rom... More

°•°•°•°
°•part 1•°
°•Part2•°
°•part3•°
°• part 4•°
°•part 5•°
°•part 6•°
°•part 7•°
°•part 8 •°
°•°•🎁•°•°
°•part 9•°
°•part 10 •°
°•part 11•°
°•part 12 •°
°•part 13•°
°•part 14•°
°•part 15•°
°•part 16•°
°•part 17•°
°•part 18•°
°•part 19•°
°•part20•°
°•part 21•°
°•part 22•°
°•part 23•°
°•part 24•°
°•part 25•°
°•part 26•°
°•part 27•°
°•part 28•°
°•Part 29•°
°•part 30 •°
°•part 31•°
°•part 32•°
°•part 33•°
°•part 34•°
°•part 35•°
°•part 36•°
°•part37•°
°•part 38•°
°•part 39•°
°•part 40•°
°•part 41•°
°•part 42 •°
°•part 43•°
°•part 44•°
°•patt 45•°
°•psrt 46•°
°•part 48•°
°•part 49•°
°•part 50 •°
°•part 51•°
°•the end•°

°•part 47•°

348 63 1
By Jeon_melo

برگشتن به سئول، تقریبا اینطور بود که انگار همه ی مشکالتشون رو پشت سر گذاشتند، ولی نه کاملا. تقریبا دیگه هیچ لمسی وجود نداشت، و تهیونگ و جونگکوک فاصله ی ناخوشایندی از همدیگه رو حفظ میکردند. گاهی وقت ها، زمانی که داشتن راهشون رو توی خیابون های شلوغ پیدا میکردند یا وقتی که یه گوشه از قطار پر از مسافر به هم چسبیده بودند، تهیونگ میخواست دستش رو جلو ببره. و این میل انقدر قوی و شدید بود که اون مجبور میشد فیزیکی جلوی خودش رو بگیره، با دست دیگه اش مچ خودش رو محکم میگرفت، در حالی که ناخن هاش رو توی پوست نرمش فشار میداد.

و در نهایت، اون دستش رو جلو نمیبرد. نه حتی یکبار، هیچوقت. نه حتی وقتی که حالش به قدری بد میشد که سرش رو برمیگردوند و و تند تند پلک میزد تا جلوی ریختن اشک هاش رو بگیره. چون این تنها راهی بود که میتونست از در هم شکستنش جلوگیری کنه.

سال آخر. جون سالم به در بردن از تعطیالت، و بعد روزهای دانشگاه، و دیگه کارش اونجا تموم شده بود. اون آزاد بود.وقتی با دوستاش بود، جوری بود که انگار اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده. اونها در مورد جونگکوک خبر داشتند، در مورد تهیونگ خبر داشتند، اما در مورد جونگکوک و تهیونگ چیزی نمیدونستند. اما اینبار وقتی که توی خونه هوسوک قدم گذاشتند، در حالی که اخرین قطرات باران
تابستونی لباس هاشون رو خیس کرده بود، جو یکباره سنگین شد.

صدای خنده برای لحظه ای قطع شد، و پاهای تهیونگ تمام توانشون رو به کار گرفتند تا بتونند اون رو به سمت جایی که بقیه نشسته بودند ببرند. جونگکوک هم پشت سرش اومد، در تلاش برای خشک کردن موهاش، سرش رو تکون میداد تا قطره های آب ازشون جدا بشند.

"یه چیزی سر جاش نیست، مگه نه"

سوکجین با لحن جدی ای گفت.

حتی فرشته ی اون جمع، جیمین، هم بلند شد در حالیکه بازوهای یونگی رو از دور خودش باز میکرد.

"شماها حالتون خوبه؟ از کجا میاید؟ خیس آب شدید"

"از خونه ی پدر و مادرمون"

جونگکوک گفت، و تهیونگ متوجه شد که حالتی از گیجی و احساس ترحم توی چهره بقیه شروع به شکل گرفتن کرد.

و اونها همه چیز رو تعریف کردند. که اونها برادر خونده اند، که پدر و مادرشون قراره سال بعد با هم ازدواج کنند و اونها به هیچ کس در موردش نگفتند، به جز جیمین. همه با قیافه های غرق در تفکر مشغول گوش دادن بودند، و بعد برای لحظه ای جدی، جو سرزنده ی چند لحظه پیششون هر لحظه گرفتتر و تیره تر میشد. البته اون شکرگزار بود،
به خاطر اینکه بقیه بهش گوش میدادند، که اونجا بودند.

"ما فکر میکردیم شما با همید"

نامجون گفت. به نظر مردد می اومد، با نگاهی متزلزل، انگار که مطمئن نبود زدن همچین حرفی درسته یا نه.

"به نظر با هم بودنتون رو دوست داشتید"

همه ساکت بودند، ولی اون کلمه ها با صدای بلندی توی گوششون زنگ میزد. و نه جونگکوک و نه تهیونگ میتونستند جوابی بدن که قابل شنیدن باشه.

Continue Reading

You'll Also Like

21.3K 2.7K 33
ɴᴇᴡ sᴛᴜᴅᴇɴᴛ [چی میشه اگه با ورود یه دانش آموز جدید به مدرسه یه اکیپ چند ساله از هم بپاشه؟] . . . Genre:school life-romance-sports-littile fake chat-c...
Piano By it's A

Fanfiction

2.2K 264 4
تموم شد... نخی که اون دو تا رو به هم وصل کرده بود، حالا به شکل یه طناب پوسیده دراومده بود؛ اما یک سر این طناب هنوز تهیونگ رو به زندگیش وصل میکرد... ب...
3.1K 704 7
[ در حال آپ ] تهیونگ، عاشق رنگ اطلسیه و همیشه استایل‌هاش توی این رنگ خلاصه میشه. چی میشه اگه یک روز، رئیس اطلسی پوش شرکت Thv با استایل دارک سر کار ب...
4.2K 688 33
❢ منفِعَتِ شیرین❢ آره ما دوستیم! اما دوستا نمیدونن وقتی لب هایِ وسوسه انگیزت رو به اسارت مروارید هات میبری ضربه های من درون بدنت محکم تر میشه! اما د...