ugly Fan&Hot Fucker.34

Start from the beginning
                                    

_______________________________

_آخیشششش یه دل سیر خوردم.
وقتی از رستوران خارج شدن با دستی که روی شکمش کشید زیرلب زمزمه کرد...هر چند زمزمش انگار زیادی بلند بود چراکه صدای چانیول از پشت سرش باعث شد یک متر تو هوا بپره.
_تو رژیم داشتی؟
به سمت مردبزرگتر برگشت و به خاطر فاصله نزدیک صورتاشون چند تا پلک گیج زد
_چیزه...می..میخواستم چیز نشه‌‌‌...یعنی
پولت هدر نره‌.
سریع چند قدم به سمت جلو پاتند کرد و باعث شد چانیول نیشخندی بزنه و دستش رو تو جیب پالتو بلندش فرو کنه.
_میخوای برسونمت؟
_نه خودم ماشین دارم.
ابروهای مرد بزرگتر به وضوح بالا پرید
_ریلی؟
_یس.
بکهیون با افتخار گفت و وقتی نیش مرد بزرگتر باز شد حس کرد نباید میگفت ماشین داره.
_پس تو میتونی منو برسونی؟
_ها؟...خودت مگه ماشین نداری؟
چانیول به لبای نیمه باز پسرکوچکتر نگاه کرد و وقتی نگاهش رو دوباره به چشماش برگردوند لبخند مظلومی زد
_حوصله رانندگی نداشتم...با رانندم اومدم.
_اوه...خب با همونم برو.
بکهیون پشتش رو کرد تا زودتر بزنه به چاک ولی با نشستن دست چانیول روی شونش و لحظه بعد همقدم شدن باهاش فهمید کارش تمومه.
_چرا با راننده خودت نمیری؟
_یعنی داری میگی نمیتونی منو برسونی؟...من برات غذای گرون خریدم.
چانیول با بی شرفی تمام گفت و دهن پسر کوچکتر چند بار با شگفتی باز و بسته شد
_تو خودت سفارش دادی.
_در هر حال مهم اینه که غذاتو خوردی.
مرد بزرگتر نگاهی به چهره سرخ شده بکهیون انداخت و خندش رو جمع کرد.
پسر کنارش جزو معدود افرادی بود که موقع عصبانیت چهرش جیغ میکشید و خودش حرفی نمیزد.
_ماشینت رو پارکینگ نذاشتی؟
وقتی چند متر از ورودی پارکینگ دور شدن با تعجب پرسید و بکهیون سری به نشونه منفی تکون داد....فقط امیدوار بود زودتر به اون شیر خستش برسن و اگه قرار بود رو راست باشه داشت به اینکه چانیول چطور قراره توی ماشینش جا بشه فکر میکرد.
وقتی به ماشینش رسیدن چانیول حقیقتا سوپرایز شد...یه ماشین زرد و قدیمی که خیلی جمع و جور بود.
_کیوته.
با خنده ای که کرد گفت و اخمای بکهیون تو هم کشیده شد
_به پسرم اینطور نگو...خیلی هم سکسیه.
همونطور ک در ماشین رو باز میکرد غرولند کرد و چانیول نگاهی به ماشین انداخت...پسرش این بود؟
سری به نشونه تاسف تکون داد و به دستگیره ماشین چنگ زد و تو یه حرکت درش رو باز کرد و صدای چریق مانندی بلند شد.
_یااااا چرا اینطور بازش کردی؟
چانیول چند تا پلک گیج زد
_مگه چطور بازش کردم؟
_خیلی محکم...باید باهاش با لطافت برخورد کنی.
بکهیون از ماشین پیاده شد و بعد از دور زدنش به چانیول اشاره کرد داخل بشه.
مرد بزرگتر با تعجب داخل شد و پاهای بلندش رو تو فضای کم جلوش تقریبا تو بغلش مچاله کرد....این ماشین واقعا برای قد و قواره بکهیون ساخته شده بود!
بک با دیدن حالت کیوت چانیول تکخنده ای کرد و درش رو به آروم ترین شکل ممکن بست، با عجله ماشین رو دور زد و وقتی سوار شد با همون احتیاط ماشین رو روشن کرد.
_این چرا اینطور شد؟
وقتی تا وسط شهر رسیده بودن و چانیول مطمئن بود بکهیون نمیتونه پرتش کنه بیرون پرسید و فقط کافی بود پسر کوچکتر سمتش برگرده تا جیغش کل ماشین رو برداره
_کمربند ماشینو چه ریختی کندی؟
_بخدا خودش کنده شد.
چانیول با هول ترین حالت ممکن گفت و سعی کرد کمربند رو از دید بک مخفی کنه چون...چون اون لعنتی داشت همه جا رو نگاه میکرد جز روبه روش!
_بک...روبه روتو نگاه کن.
پسرکوچکتر با بهت نگاهش رو از کمربند ماشینش جدا کرد و به روبه روش داد
_گاد...واقعا نمیدونم چی بگم...سر تا پا ضرری پارک چانیول.
با حرص تند تند پشت سر هم گفت و فشار پاش به پدال گاز رو بیشتر کرد
_تندتر نمیره؟
چانیول با تعجب پرسید چون....چون با این سرعت تا فردا صبحم به خونش نمیرسیدن.
_نه خیر همینه که هست میخوای بخواه نمیخوای هم الان انقدر ازت عصبی هستم که وسط بزرگراه پیدات کنم.
‌چانیول به چهره سرخ شده بکهیون نگاه کرد و کمی تو جای تنگش وول خورد.
_حرص نخور...مهم نیست که!
سعی کرد کلمه ای رو انتخاب کنه که آرامش بخش باشه ولی انگار گند زده بود چرا که بک چشم غره غلیظی بهش رفت و دودستی به فرمون چسبید و انقدر اون بدبختو فشار داد تا بند بند انگشتاش به درد اومدن!
پارک چانیول کمربند پسرشو کنده بود و بدتر از همه تو فاصله چند سانتیش نشسته بود...عطرش مشامش رو پر کرده بود و باعث میشد صحنه های سکسشون از جلو چشماش عبور کنه....چرا عطرشو عوض نکرده بود؟
_فاک.
ناله ای کرد و بدون توجه به چانیول سرش رو تند تند به دوطرف تکون داد تا اون افکار ناخالص بیرون ریخته بشن و وقتی شیشه ماشین رو پایین کشید باد سردی داخل ماشین پیچ خورد.
بکهیون دیوونه شده بود؟
_________________________________

ووت و نظر پادتون نره بیبیا*-*❤

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now