Ugly Fan&Hot Fucker.prt31

Start from the beginning
                                    

__________________________

کای زیادی داشت آنرمال رفتار میکرد و بکهیون کم کم داشت به معنای واقعی کلمه معنای سواستفاده ابزاری رو نه تنها درک، بلکه با تمام وجود حس میکرد!
چشم غره نامحسوسی به پسر تیره تر رفت و دستش رو از روی رون پاش جوری که کسی نفهمه پس زد.
_عزیزم نظرت چیه یه روز آقای پارک و کیونگسو رو به خونمون دعوت کنیم!
کای با لبخند جذابی که رو لبش بود گفت و بکهیون یه دور سرخ و سفید و در آخر بنفش شد"خدا لعنتت کنه مردک" تو دلش جیغ زد و بعد از چند تا پلک گیج در برابر نگاه خیره چانیول و کیونگسو سریع لبخند احمقانه ای رو لبش نشوند
_ا..البته!..خیلی خوشحال میشیم!
تیکه آخر حرفش رو با چشمای هلالی شده ای رو به کیونگسو گفت و جوری که کسی نفهمه با آرنج به پهلوی کای زد.
_اخ!
_چی شد؟
کیونگسو سریع پرسید و کای که‌ پهلوش رو چسبیده بود و دولا شده بود سعی کرد خودشو جمع و جور کنه، به آرومی تو جاش صاف شد و یقه کتشو درست کرد
_هیچی...جدیدا مشکل کلیوی دارم...به خاطر اون یهو درد میگیره!
_عزیزم الان خوبی؟
بکهیون دستش رو روی بازوی کای کشید و با حالت نگرانی به چهره متعجب پسر کنارش نگاه کرد...کم کم لب پایینش رو جلو داد و خودشو بیشتر به رییس عوضیش چسبوند
_هنوزم درد میکنه؟
و خب..بکهیون متوجه نشد با همین یه کار چطور اخمای چانیول تو هم رفت و به جام گیلاسش چنگ زد و یه نفس سر کشیدش.
برای خود تاپ آیدل معروف کره هم اینکه دوست داشت بکهیون فقط برای خودش اینطور نگرانش بشه و با لبای بیرون زده نگاهش کنه عجیب بود، احساس حسادت میکرد...چیزی که چانیول تا به حال توی کل زندگیش حتی حسشم نکرده بود(چون اکثر مواقع به چیزی حس خاصی نداره -.-)
پوف عصبی کشید و با چشمایی که ازشون آتیش میبارید به بکهیون که حالا داشت خودشو برای اون سیاه سوخته لوس میکرد خیره شد.
کیونگسو نگاهش رو بین بکهیون و چانیول به نوسان انداخت و در آخر نفسش رو کلافه بیرون داد،  از بکهیون بدش میومد...چیز خاصی نداشت ولی دوست پسر سابقش و فعلیش جوری بهش نگاه میکردن که انگار پرنس آسیا روبه روشونه!
لبش رو با زبونش تر کرد و نیشخندی زد، قلوپی از گیلاسش رو نوشید و به قرمزیش خیره شد...هیچوقت برای کسایی که کیونگسو ازشون خوشش نمیومد اتفاق خوبی نمیافتاد، البته بکهیونی که زیر چشمی به چانیول نگاه میکرد اینکپو نمیدونست!
با دیدن نگاه خیره چانیول دستش رو دور بازوی کای حلقه کرد، قلبش با هیجان توی سینش میتپید و حس خوبی کل وجودش رو گرفته بود....هیچوقت فکرش رو نمیکرد  انتقام میتونه در این حد آرامش بخش باشه.
شاید کای نمیدونست ولی بکهیونم داشت از اون سواستفاده ابزاری میکرد.
_بکهیون همیشه زیادی نگرانه!
کای برای توجیه رفتار بکهیون با لبخند به چانیول گفت و مرد بزرگتر تمام سعیش رو به کار برد تا اخم نکنه.
_البته...دارم میبینم!
و بعد برای چند صدمه ثانیه نگاهشون توی هم گره خورد که بکهیون با قایم شدن پشت بازوی کای این ارتباط چشمی رو قطع کرد...دست خودش نبود، چانیول دقیقا داشت جوری نگاهش میکرد که انگار مچ بکهیون رو حین لاس زدن گرفته!

______________________________

_تو برای شام دعتشون کردی به خونه!
بکهیون با حرص تقریبا جیغ زد و گره کرواتش رو شل تر کرد....به شدت احساس کلافگی میکرد، اون قرار بود بعد از این دیگه چانیول رو نبینه!
کای نفسش رو بیرون داد و فشار پاش رو به پدال گاز بیشتر کرد
_ببین بکهیون بخدا قول میدم اگه بیای دوهزار دلار دیگه بهت میدم.
_گمشو...نه پولتو میخوام نه هیچی...فقط ازم بکش بیرون.
سرش رو به پنجره ماشین تکیه داد و با حرص تک تک کلمات رو به زبون آورد...واقعا چرا انتظار داشت کای درکش کنه؟
پسر تیره تر نگاهی به پسر ریزجثه کنارش که تو گوشه ترین نقطه صندلیش مچاله شده بود انداخت و ترجیح داد حرفی نزنه، بکهیون اول و آخر چاره ای جز موافقت نداشت.

________________________________

پک عمیقی به سیگارش زد و به میله تراس تکیه داد، چهره خندون بکهیون جلوی چشماش بود، انگشتای کشیدش که روی بازوهای کای کشیده میشد و چشمای هلالی شدش که فقط کای رو میدید!
کارما باهاش لج کرده بود؟
آهی کشید و پک بعدی تقریبا نصف سیگارش رو سوزوند...احساس کلافگی میکرد، این چه حسای مزخرفی بود که داشت؟
از اینکه بدون کنترل مثل بچه ها داشت رفتار میکرد رو مخش رفته بود، شاید بکهیون همیشه براش اولین نفر بود؟
اولین نفری که باهاش غروب آفتاب رو دیده بود، باهاش پیش روانشناس رفته بود، از خونش دزدی کرده بود، اولین نفری که با دیدن زخمای چانیول جوری میزد زیر گریه که قلب سنگم براش آب میشد و اولین نفری که وقتی چانیول لباش رو میبوسید به چیزی جز طعم لباش و حس خوبش فکر نمیکرد، به خاطرش سعی داشت لطیف تر باشه و حالا که داشت فکر میکرد همه اینا باعث میشد الان اینطور نسبت به اون راننده احساس مالکیت کنه.
بکهیون فقط باید به چانیول اونطور لبخند میزد، فقط باید نگران چانیول میشد و فقط و فقط باید چانیول رو میدید!
دود سیگار رو از بین لباش رها کرد و به نقطه ای از تاریکی خیره شد...کم کم لبخند کجی رو لبش نقش بست و سرش رو پایین انداخت.
"داری دیوونه میشی پارک چانیول"

__________________________

سلوووووم^-^
دلم کلی براتون تنگولیده بود❤❤
بابت تاخیر متاسفم کارای تغییر ورژن کمی طول کشید😭
فقط منم که دلم داره خنک میشه؟😈
ووت و نظر یادتون نره عنجلکام😘😘

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now