ugly Fan and Hot Fucker.prt29

Start from the beginning
                                    

_______________________________

غلتی توی جاش زد و بلشتک نرم کنارش رو تو بغل کشید و لپش رو روش مالوند.
صدای کوبیده شدن قطرات بارون به شیشه رو میشنید ولی همچنان لجوجانه سعی داشت به خواب عزیزش ادامه بده، کش و قوسی به کمرش داد و  فقط کافی بود پلکاش از هم فاصله بگیرن که چند تا پلک گیج بزنه و در آخر سریع تو جاش سیخ بشینه
_اینجا کجاست؟
خب فقط لای چشماش رو باز کرده بود ک ساعت رو چک کنه ولی الان کاملا خواب از سرش پریده بود...یادشه آخرین بار روی تپه بود!
با دیدن تیکه های لباسش که رو زمین افتاده بودن کل ذهنش به سمت دیگه ای منحرف شد و پتوش رو تو بغل کشید، حقیقتا جرئت نمیکرد خودشو نگاه کنه...واقعا باورش نمیشد همچین اتفاقی افتاده!
نکنه مثل فیلمی که آخر هفته دیده بود دختره ازش حامله شه و بمونه تو بدبختی؟
با یادآوری کل اون فیلم قلبش دیگه داشت تو حلقش میزد...لعنت بهش!
خب...خب عقل سلیم میگه اگه با یه دختر خوابیده باشه الان اون دختر باید تو بغلش بود و دوم اینکه اگه بازم با یه دختر خوابیده بود الان باید تو هتل بود!
"خب شاید این دختره پولداره"
با خودش فکر کرد...خب عقل سلیم دوم میگه که بکهیون در این حد خوش شانس نیست که با یه خانوم پولدار و عالی خوابیده باشه!
_نکنه با یه پیرزن خوابیدم؟...شوگر مامیه؟
"یا شایدم شوگر ددی"
یه شیطون کوچولویی دم گوشش با لحن کثیفی زمزمه کرد و باعث شد چشماش گرد بشه‌.
به کمرش دست زد و چند بار تو جاش بپر بپر کرد...نه دردی هم نداشت!
چشماش رو بست و کف دوتا دستاش رو بهم چسبوند و از ته دل شکرگزاری کرد...‌واقعا تنها چیزی که نیاز داشت به فاک رفتن توسط پیرمرد هشتاد ساله بود و تمام!
چند لحظه همونطور موند و لحظه ای که حس کرد کمی آروم شده ذهنش شروع کرد بعضی چیزا رو تحلیل کردن.
_الان کجام؟
چشماش یهو گرد شد و فقط کافی بود یه نگاه دیگه به اتاق بندازه تا نفس کشیدن یادش بره...این پنجره سراسری، این پرده، این تخت همش...همش زیادی آشناس!
دستش رو روی دهنش کوبوند و سعی کرد آرامش خودشو حفظ کنه!
"وایسا وایسا وایسا!..بکهیون هنوز در این حد بدبخت نشدی که مست کنی و پاشی بیای جلو در خونه چانیول هوم؟...بگو که نشدی"
قیافه نالانی به خودش گرفت و با کلافگی دستش رو تو موهاش برد و بهمشون ریخت...چرا ادب نمیشد؟
هر بار که مست میکرد یه گندایی میزد که اصلا قابل جبران نبودن و حالا باز گند زده بود!
تنها چیزی که الان میدونست این بود که تا هیچ خبری از اون سلبریتی تو مخ نیست باید بزنه به چاک‌!
فقط کافی بود ملحفه رو از روش کنار بزنه تا چشماش بزنه بیرون...تنها پوشش یه تیشرت گشاد توسی بود که یقش از روی شونش سر خورده بود...وات د فاک؟
چرا باید لخت میشد؟
پوفی کشید...حالا هر چی!..اول فرار میکرد و بعد مینشست مثل بچه آدم با خودش فکر میکرد که دقیقا چه غلطی کرده.
هنوز از روی تخت بلند نشده بود که با شنیدن صدایی که درست از پشت در اتاقش میومد گوشاش تکون ریزی خوردن
_چانیول از تو اتاقت یه تیشرت برمیدارم...کل لباسام زیر این بارون خیس شده‌!
صدای کیونگسو بود؟...کم کم چهرش از اون حالت سوالی به حالت ترسیده تغییر ورژن داد‌.
سریع از جاش بلند شد و بدو بدو به سمت حموم فرار کرد ولی فاک که انگار امروز مثله هر روز، روزش نبود چرا که انگشت کوچیکه پاش به پایه تخت خورد و در لحظه رنگش پرید.
دستش رو جلو دهنش گذاشت و همونطور لنگ لنگون با درد طاقت فرسایی که حس میکرد به سمت حموم رفت و خودش رو داخلش انداخت.
واقعا فقط امیدوار بود که کیونگسو هوس نکنه بیاد حموم چرا که...صبر کن ببینم.
لباساش رو جمع کرده بود؟
_شت شت شت!
از حموم خارچ شد و نگاه محتاطش رو به سمت در بسته اتاق برگردوند...واقعا نمیخواست بدونه چانیول چطور اینهمه مدت اون آدم رو سرگرم‌ کرده !
لباساش که هر گوشه اتاق‌ یکیش افتاده بود رو از روی زمین چنگ زد و همونطور لنگ لنگان به سمت حموم دوید ولی لحظه آخر‌‌...درست وقتی با در حموم فاصله یک متری هم نداشت در اتاق با شدت باز شد و نگاه هر دو پسر روی هم نشست.
چانیولم‌ پشت سر کیونگسو داخل اتاق شد و به سرتا پای بکهیون‌نگاهی انداخت و کم کم لبخند کجی رو لبش نشست
_بیدار شدی؟
_اوهوم!
با تکون دادن سرش گفت و نگاهش رو به کیونگسو که خیس بود انداخت.
_هی بکهیون مشتاقه دیدار!
_همچنین!
کیونگسو نگاهش رو به لباسای تو دست بکهیون داد و با تعجب به حموم اشاره کرد
_میخواستی بری حموم؟
نگاه گیج بکهیون روش نشست و در آخر تند تند سعی کرد دروغی سر هم کنه و تحویلش بده
_نه نه...میخواستم لباسامو تو حموم عوض کنم‌!
_آهان...مزاحمت نمیشم پس!
کیونگسو میتونست کلی حرف بزنه ولی اینکه بکهیون اونطور کیوت و تا حدودی سکسی روبه روشون ایستاده بود داشت عصبیش میکرد.
_باشه پس فعلا!
لبخند رنگ پریده ای زد و بعد از نیم نگاهی که به چانیول انداخت همون فاصله رو هم طی کرد و داخل حموم شد.
کیونگسو چند تا پلک گیج زد و دست به سینه شده به سمت چانیول برگشت
_چرا لنگ میزد؟
_نمیدونم.
چانیول با بی خیالی گفت و به سمت آشپزخونه رفت و کیونگسو هم پشت سرش راه افتاد.
_یعنی چی که نمیدونی؟...یه پسر که فقط پیراهن تو تنشه توی اتاقته و لنگ میزنه اونوقت انتظار داری من چه برداشتی کنم؟
چانیول ماگش رو از سر جاش برداشت و نیم نگاهی به چهره منتظر کیونگسو انداخت و نیشخندی زد.
_اولین باره میبینم حسادت میکنی!
_بله چون تو به من دست نمیزنی و حالا که بک رو اینطور دیدم واقعا دارم حسودی میکنم!
ابروهای چانیول با این حرف بالا پرید و حین ریختن قهوه برای خودش با بی حوصلگی جواب داد
_بکهیون فقط مست بود...نمیدونم شاید یه بلایی سر پاش اورده!
_واقعا امیدوارم...من نمیمونم میرم!
یهویی گفت و ابروهای چانیول بالا پرید
_تو این بارون کجا میخوای بری؟
_ماشینمو آوردم‌‌‌‌...برای اینکه اون خوراکی ها رو بخرم خیس شدم!
واقعا انتظار داشت چانیول بهش چی بگه؟..‌اون آدم حتی اگه یه نفرم جلوش میکشتن امکان نداشت حالت چهرش عوض بشه.
_بمون حداقل یه قهوه با هم بخوریم‌!
_نه...فعلا!
کیونگسو درست مثل بادکنکی که با سوزن زده باشن بادش خالی شده بود و حالا واقعا دوست نداشت یه لحظه اونجا باشه....هر چند تنها گذاشتن اون دوتا هم ایده خوبی نبود ولی خب اون دوکیونگسو بود و خودش میدونست با چه روش هایی پای اون فسقلی رو از زندگیشون کوتاه کنه!
گوشیش رو از جیبش درآورد و وقتی سوار آسانسور شد دشروع به گشتن شماره کیم جونگین توی مخاطبیش کرد.
_ایناها!
با دیدن شماره کای نیشخندی زد...خب بهتر بود کمی افسار دوست پسر به قول خودش کیوتش رو بکشه!

__________________________

اول از همه ببخشید که دیر شد):
فیلتر شکنم باهام بازی درمیاورد و فقط با پروکسی توی تلگرام بودم😭😭😭
دلم براتون تنگ شده بووود❤❤😍
ووت و نظر یادتون نره عنجلکام ^-^
بوس هوایی رو لپتون😘

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now