ugly fan and Hot fucker.prt27

Start from the beginning
                                    

________________________

به تیشرت گشاد سفید و شلوار راحتی خرس خرسی تو تنش نگاهی انداخت و آهی کشید.
کای واقعا خلی چیزی بود؟
الان میخواست به دوست پسر سابقش چی رو ثابت کنه؟...مثلا من یه دوست پسر دارم که با هم تو یه خونه زندگی میکنیم؟
از سر تا پای این نقشه انتقام کودکانه چکه میکرد.
_خوب شدی.
با صدایی سرش رو بالا گرفت و با دیدن کای که لباس خونش بر خلاف بک خیلی شیک و مردونه بود اخماش رو تو هم کشید.
_یااا عوضی...این چه لباسیه به من دادی؟
_مشکلش چیه؟
بکهیون تک خنده عصبی کرد و دستش رو با عصبانیت بین موهاش دووند..الان توانایی ترکیدن رو هم داشت.
_حیف که قراره ۲ هزار دلار خوشگل بین دستام قرار بگیره وگرنه الان میزدم مثل پزه میچسبیدی به دیوار.
بعد از چشم غره حرصی که به مردی که تو چهارچوب در ایستاده بود رفت از کنارش رد شد و سعی کرد یه تنه محکم بهش بزنه، البته که بعدش شونش شکست و با بدبختی سعی داشت شونش رو نچسبه و آه و ناله نکنه.
روی کاناپه نشست و سرک کشید...کای هنوز از اون اتاق خارج نشده بود.
دستش رو روی شونه بدبختش کشید و با اخمای تو هم شده همزمان غرغر کرد
_شونش از آهنی چیزیه؟..شکست دست قشنگم.
با شنیدن صدای پایی سریع دستش رو از روی شونش برداشت و تو جاش لم داد.
_جوری نشستی حس میکنم صد ساله اینجا داری زندگی میکنی.
نیشخندی رو لبای پسر کوچکتر نشست و پای راستش رو بالا برد و به طور حرکت آهسته پاش رو روی پای چپش انداخت.
_بازیگر خوبیم ددی.
چشمای کای گرد شد و بکهیون هنوز نیشخند شرارت آمیزش رو گوشه لباش داشت.
_گوجو.
کای با اخم گفت و لحظه بعد خنده پسر راننده به هوا شلیک شد...رییسش الان سرخ شده بود؟
"اون کیوته"
یکی دقیقا توی گوشای سرخ شده کای جیغ زد هر چند با بلند شدن صدای زنگ خونه، نه کای تونست زیاد به چیزی که به ذهنش رسیده بود فکر کنه و نه بکهیون تونست یه دل سیر بخنده.
با دستش سریع موهاش رو مرتب کرد و از جاش بلند شد و وقتی کای درو باز کرد بدو بدو به سمتش رفت و دستش رو دور بازوی آهنین پسره تیره تر قفل کرد، میتونست سنگینی نگاه اون احمق رو روی خودش حس کنه ولی بکهیون واقعا حوصله نداشت بهش بگه که اینا برای بازیشون لازمه و اون نگاه خنگت کافیه تا لومون بده!
پس لبخندش رو کش آورد و گردن کشید تا آدمایی که از ماشین مدل بالایی پیدا شدن رو ببینه ولی خب چیزی دستگیرش نشد.
چون تو تیرراس دید بکهیون نبودن پس سعی کرد مثل یه بچه خوب تو جاش بایسته و تکون نخوره.
پوفی کشید و اخماش رو تو هم برد.
_چرا نمیان؟...انگار امپراطوری چیزی...
حرفش با ضربه آرنج کای به پهلوش نصفه موند و وقتی سرش رو بالا گرفت به معنای واقعی کلمه یخ زد.
پارک چانیول اونجا چیکار میکرد؟
_اوه چه تغییر کردی کیم جونگین.
با شنیدن صدای پسری که کنار چانیول بود سرش رو برگردوند و همزمان نگاهشون توی هم گره خورد.
عرق سردی پشت کمرش نشست و فشار انگشتاش دور بازوی کای سست شدن...حس میکرد با قسمت تاریک زندگیش که چند وقت سعی در فراموش کردنش داشت مواجه شده و واقعا نمیدونست چه رفتاری باید از خودش نشون بده‌.
اما خب دقیقا برعکس خودش چانیول جوری بی تفاوت نگاهش رو از چشمای گرد شدش گرفت که انگار اولین باره همو دارن میبینن.
_ممنون از دعوتتون.
رو به کای با لحن مودبانه ای گفت و پسر تیره تر که هنوز تو شوک بود چند تا پلک گیج زد...واقعا فکر نمیکرد دوست پسر کیونگسو تاپ استار معروف کره باشه!
لبخندی زد و دستش رو دور کمر بکهیون انداخت و کمی خودش رو عقب کشید تا مهموناش داخل بشن، هر چند متوجه نشد که نگاه مرد قدبلند تر به روی دستی که دور کمر رانندش حلقه کرده بود کشیده شد.

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now