لیلی به اون دونفر که عاشقانه هم رو نگاه می کردن نگاه کرد و لبخند زد
هیو و زین وارد شدن
هیو در حالی که کپسول و ماسک اکسیژن دستش بود و زین درحالی که دستگاه شوک دستش بود
هیو:" احتمال دادم,هری تنگی نفس بگیره!"زین:"دستگاه شوک هم برای بیدار کردنتون بعد از یک ساعت!"
لویی:"دو!"زین:"یک!"
لویی:"دو!"هری:"سه!"
زویی"همین که گفتم!"
هری ابرو بالا انداخت و ترجیح داد ساکت باشه!هیو:"دوستان,یک ساعت و نیم,قبوله؟"
اون سه تا سر تکون دادن و به لیام و نایل که دوتا لیوان با پارچ اب و یه بسته قرص نعنایی وارد اتاق شدن نگاه کردننایل قرصای نعنایی رو بین بقیه پخش کرد و لیام پارچ روی عسلی کنار تخت گذاشت
لیلی:"اماده این؟"
به هری و لویی نگاه کرددوتاییشون به لیلی سر تکون دادن
هری دست لویی رو فشرد و لویی هم متقابلا دستشو فشار دادنایل و زین روی زمین کنار لویی نشستن
لیام اون طرف تخت کنار هری نشست
هیو پایین پاشون روی تخت نشست
و لیلی هم بالای سرشون بودیکی از سرنگارو به لیام داد
"دوتایی باهم؟"
لیام سر تکون داد و سرنگ رو ازش گرفت و اروم سرشو هم زمان با لیلی که سوزن رو وارد دست لویی می کرد وارد دست هری کردلیلی به لیام نگاه کردو سر تکون داد
و اونا هم زمان مایع سرمه ای داخل سرنگ رو توی دست اونا خالی کردن
برگشتن عقب و به اونا نگاه کردنهری چشماش داشت سنگین می شد و خودشو سمت لویی کشید و سرشو برد توی گردنش
لویی سرشو چرخوند سمتش و همونطور که پیشونیشو می بوسید زمزمه کرد
"دستمو....ول.....نکن!"
و بعدش اون دوتا دیگه اونجا نبودن.....123456789
987654321لویی چشماشو باز کرد
دیگه دیدن اینجا براش طبیعی شده بود!بلند شد و به دور و ورش نگاه کرد
شیشه های دورشون بودن....اِدی توی شیشه نبود!
و همین طور مدس!لویی روی تختش نشست و کلاه اهنی رو از روی سرش برداشت
این دفعه شجاعت بیشتری داشت!چون می تونست حس کنه هری از هروقت دیگه ای بهش نزدیک تره!
"سلام لویی!"
چرخید و به دیلان نگاه کرد"کد 0194 رو می خوام ببینم!"
دیلان سمتش قدم برداشت و سرتکون داد و خندید
"شماها واقعا باهوشید! متاسفانه امکانش نیست!"لویی اخم کرد
"خودم دنبالش می گردم!"
برگشت تا به سمت در قدم برداره"تو حتی به خودت زحمت ندادی به حرفای تایلر گوش بدی!"
![](https://img.wattpad.com/cover/216825383-288-k676774.jpg)
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Science Fiction(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...
¤کد 25¤
Start from the beginning