ugly fan and hot fucker.prt18

Start from the beginning
                                    

_________________________

_اینجا دقیقا چه جهنمیه؟
چانیول با دهنی که باز مونده بود پرسید و بکهیون با چشمایی که از خوشحالی برق میزد دستاش رو باز کرد
_بلند ترین تپه ای که این اطراف میتونی ببینی.
چانیول با دست به پیشونیش زد و چند تا نفس عمیق کافی بود تا خودش رو کنترل کنه
_تو این سرما چرا باید به بلند ترین تپه فاکی اهمیت بدم؟...اینجا درجه پایین تره احمق.
بکهیون به نوک بینی سرخ شده آیدلش نگاهی انداخت و در حالی که از داخل دهنش لپش رو میگزید تا خندش همه جا رو پر نکنه به ساعت مچیش نگاهی انداخت
_فقط کافیه...یه دقیقه دندون رو جیگر بذاری چانیول شی.
و بعد دستش رو تو جیب کاپشن فرو برد، اینکه کنار چانیول روی اون تپه نشسته بود به طرز عجیبی بهش آرامش میداد.
خوشحال بود که کنارشه،خوشحال بود که میتونه خودش رو خوب نشون بده و هیچ خاطره ای رو یادآوری نکنه، بکهیون حس میکرد تا وقتی که کنار چانیوله اینجور مسائل اهمیتی نداره.
مرد بزرگتر تمام یک دقیقه رو منتظر موند و واقعا در واپسین ثانیه ها قصد کشتن بکهیون رو داشت که یهو با دیدن آسمون و خورشیدی که در حال غروب کردن بود دهنش بسته شد.
آسمون بین رنگ های نارنجی و بنفش قرار گرفته بود و ابرها صورتی به نظر میرسیدن.
از این فاصله و تو اون سکوت همه چیز هزار برابر زیبا جلوه میکرد...چانیول گفته بود که یه زمانی تمام پست های صفحه شخصیش به  آسمون آبی اختصاص داده شده بود؟
از کی دیگه به آسمون نگاه نکرده بود؟..‌از کی خود واقعیش رو به همراه چیزهایی که بهشون علاقه داشت توی گذشته زندانی کرده بود؟
خورشید کم کم پشت کوهپایه ها فرو میرفت و آسمون تیره تر میشد و فقط بکهیون میتونست درک کنه که انعکاس اون رنگ ها تو چشمای به رنگ شب چانیول چقدر زیباتره.
اگه چانیول آسمون رو نگاه میکرد اشکالی نداشت بکهیونم به چشمای چانیول بزنه؟.‌‌‌
کمی خودش رو به چانیول نزدیکتر کرد و همزمان کلاه کاپشنش رو روی سرش کشید و لحظه بعد جوری سرش رو از بین دستای مرد بزرگتر تو بغلش جا کرد که توجه چانیول به پسری که حالا دراز کشیده بود و سرش رو روی پاهاش گذاشته بود جلب شد.
چشمای پاپی طورش بسته شده بود و چتری هاش از لای کلاهش بیرون دراومده بود، گونه ها و نوک بینی پفکیش به خاطر سرما سرخ شده بود و لباش سرخ تر‌.
بکهیون واقعا انتظار داشت
که چانیول سرش رو پرت کنه اونطرف ولی خگی که یهو حس کرد کافی بود که چشماش بیرون بپره و متعجب به مرد بزرگتر که شالگردنش رو تا زیر بینی بکهیون بالا کشیده بود خیره بشه..
چانیول وقتی شالگردنش رو دور لبا و چونه به علاوه گونه هاش پیچوند دوباره به حالت قبلش برگشت و  انگار که داره ساده ترین چیز زندگیش رو بیان میکنه گفت
_لبات داشتن وسوسم میکردن‌.
و مطمئنا که چانیول انتظار نداشت این حرف رو از جانب بکهیون بشنوه
_پس چرا منو نبوسیدی؟
خب بکهیون هم خودش از حرفی که زد چشماش گرد شد....کم کم داشت شایستگی دریافت لقب الهه ریدمان یونان  باستان رو کسب میکرد‌.
چشماش رو سریع بست و دستش رو روی شالگردن چانیول گذاشت و فشرد...دلش میخواست خودش رو خفه کنه.
وقتی صدای خنده آیدلش رو شنید کم کم یه تای چشمش رو باز کرد،اولین بار بود که میدید چانیول داره میخنده.
اونطور که گوشه چشماش جمع شده بود و چال گونش خودنمایی میکرد انقدر کیوت و بامزه بود که پسر کوچکتر حس کرد دنیای اطراف چانیول صورتی شده و چشماش جوری پر از اکلیل شده بود که هر کس از هزار متری اون نگاه ذوق زده رو میتونست تشخیص بده.
اونطوری نبود که قبلا خنده های چانیول رو ندیده باشه،اتفاقا زیاد اون عکسا رو دیده بود ولی این خنده برخلاف بقیه اونا اصلا فیک نبود.
ناخواسته دستش بالا اومد و انگشت اشارش رو  روی چال گونه چانیول کشید
_خیلی کیوته‌.
همزمان با پایین زدن شالگردنش گفت و وقتی خنده چانیول قطع شدو به پوکر ترین حالت ممکن به پسر روی پاش خیره شد بکهیون سریع انگشتش رو پس کشید و در حالی که چشماش برای پیدا کردن کلمات به هر جایی جز آدم بالا سرش سرک میکشید با تته پته سعی کرد توضیح بده
_ف‌‌‌...فقط خیلی چال گونت...آه ببخشید.
وقتی فهمید هیچ توضیحی منطقی نمیتونه باشه نالید و چند دقیقه بعد که چانیول کلا به صورت خجالت زده بکهیون خیره شده بود دستش رو روی گونه نرم اون بچه کشید و لحظه ای که توجه بکهیون بهش جلب شد،با لحنی که سردرگمی ازش میچکید زمزمه کرد
_چرا هر اتفاقی میافته گونه هات سریع سرخ میشه بکهیونی؟...حس میکنم باهات وسط یه دراما گیر افتادم.
_منم.
بکهیون بعد از چند تا پلک بامزه گفت ولی یهو سرش با شدت کنار زده شد و چانیول از جاش بلند شد
_بهتره دیگه برگردیم....هوا تاریک شده.
حین سرازیر شدن از تپه گفت و با شنیدن داد بلند بکهیون پشت سرش سعی کرد خندش رو کنترل کنه
_ترسیدی گرگا بخورنت که اینطوری هولم دادی مهره گردنم جا به شد.

__________________

سلام عنجلام😍😇
وای بعضیاتون واقعا واقعا واقعا فرشته اید**
فکر نمیکردم اینهمه ریدارای خوشمل داشته باشم که سعی کنن با درست کردن اکانت هم که شده وت ها رو برسونن واقعا ازتون ممنونم...شما خیلی کیووووتید😭😭💫💫
مرسی که باعث شدید ادامه آگلی فن گذاشته بشه عنجلام^^(مایا سر خود را در بالشت فرو کرده و جیغ ذوق زده خود را رها میکند)
بیبی ها یه نکته کوشولو...وقتی شرط ووت میشه یعنی وقتی به اون میزان رسید پارت تو روز معین شده آپ میشه...اینکه دیشب وت ها رسیده بود دلیل نمیشد که فیک آپ بشه چرا که روزای آپ آگلی یکشنبه هاس^-^
مواظب خودتون هستید دیگه؟🥺💫
بوس هوایی رو گونتون**
ووت و نظر فراموش نشه😻😽

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now