جیمین فقط "باشه،"ای گفت و بعد از قطع شدن تماس، گوشی رو از روی گوشش پایین برد. چند لحظه به نقطه نامعلومی روی دیوار آشپزخونه خیره شد و بعد خودش رو قانع کرد که از جاش بلند بشه.
صورتش رو توی سینک آشپزخونه شست و سعی کرد رد اشک هاش رو پاک کنه.
به طرف اتاق کمد لباس ها رفت و نگاهی به آینه دیواری انداخت، "نگران نباش جیمین." سعی کرد خودش رو قانع کنه، "ایدز نداری!" به انعکاسش که چشم هاش رو درشت کرده بود، خندید. خودش هم میدونست که اصلا نمیخواست از اون آپارتمان – و یونگی – و تمام چیزهایی که زندگی جدیدش رو تشکیل داده بودن، دست بکشه.
همونطور که توی ذهنش دعا میکرد بدن و خون لعنتیش مشکلی نداشته باشن، جین مشکی و پلیور خاکستری رنگی که آستین هاش، انگشت های کوچیکش رو میپوشوندن، رو از رگال لباس های خودش برداشت و جلوی آینه برگشت تا بپوشتشون.
***
در ماشین رو بست و در حالی که گرفته تر از همیشه به نظر میرسید، روی صندلی جلوی ماشین لوکس یونگی نشست. زیر لب چیزی شبیه به "سلام،" زمزمه کرد و به رو به روش خیره شد.
یونگی نگاهی بهش انداخت و یکی از ابروهاش رو بالا برد. به سمتش چرخید و چونهش رو بین انگشت های شست و اشارهش گرفت و سرش رو به طرف خودش برگردوند، "خیلی گریه کردی."
سوالی نپرسیده بود اما جیمین به هر حال "آره،" ای گفت و نفس عمیقی کشید.
یونگی انگشت شستش رو روی لب پایینی پسر کشید و نگاهش رو از چشم های سرخ شدهش گرفت، "مشکلی پیش نمیاد."
جیمین نگاه غمگینی به چهره مرد انداخت. این حقیقت آزارش میداد؛ اون نمیتونست احساساتش رو مخفی کنه. حتی جلوی کسی که تاکید کرده بود قرار نیست هیچ طنابی از جنس احساسات، اون هارو بهم متصل کنه.
نفسش رو با صدا بیرون داد، چشم هاش رو باز و بسته کرد و لبخند کمرنگی روی لب هاش نشوند، "فقط منو ببوس و ماشین لعنتی رو روشن کن."
مرد خندید و به جلو خم شد تا لب های پسر رو با بوسه پرحرارتی به دام بندازه. به محض جدا شدنشون، بدون عقب رفتن، به چشم های سرخ شدهش زل زد و بدون اینکه اهمیتی بده، بوسه کوتاهی روی پلک هاش گذاشت و سر جاش برگشت. ماشین رو روشن و صدای ضبط رو زیاد کرد.
****
"فاک." نگاهی به یونگی که با لبخند محوی پشت سرش راه میومد انداخت و آزادانه خندید، "فاک!" این بار با صدای بلند داد زد و بعد به سمت بالاترین نقطه سربالایی دوید. دست هاش رو باز کرد و با لبخند به شهری که تقریبا زیر پاهاش بود، نگاه کرد.
توی اون لحظه اصلا اهمیت نمیداد که مین یونگی خوشحالی شدیدش رو بفهمه یا نه! تنها چیزی که مهم بود، این بود که جواب تمام اون آزمایش های لعنتی، منفی بود و برای اولین بار توی عمرش، زندگی بهش ثابت نکرده بود که لیاقت هیچ خوشحالی ای رو نداره!
YOU ARE READING
Kiss Me Like You Miss Me (Red) - Yoonmin ×BDSM×
Fanfictionمین یونگی رئیس بزرگترین گنگ سئول توی پارتی کلاب همسرش یه دانشجوی 20 ساله رو به فاک میده و نمیتونه فکر کردن به لذت رابطه داشتن باهاش رو از ذهنش خارج کنه. پارک جیمین ناخودآگاه درگیر قرارداد بیدیاسامی میشه که تا به حال چیزی ازش نشنیده. پانزده سال ت...
9. {Smut}
Start from the beginning