chapter2-How Life Plays...

2.8K 580 97
                                    

- بخاطر تو؟

شین آه روشو از در آسانسور گرفت و پرسید.
در واقع بایدم میگرفت چون در باز شده بود و سالن ورودی استودیو جلوشون بود. بکهیون پاشو بیرون گذاشت و جواب دخترشو فقط با یه سر تکون دادن داد.

-پاپا؟

شین آه که منتظر توضیح بود اعتراض کرد. البته اینو بکهیونم خوب میدونست فقط نمیخواست تنهایی جریان رو به دخترش بگه یا شایدم به قول همسرش الان تو مرحله انکار بود!
پس فقط با درموندگی گفت:

-حالا بیا بریم پیش آپا جونت تا بعد حرف میزنیم در موردش.

شین آه با کوبیدن پاهاش رو زمین بی توجه به پاپای در موندش رفت سمت دفتر کار پدرش حتی به منشی خوشگل کرده باباش توجهی نکرد و عین گاو چپید تو!
و هم اکنون چانگوگول وارد میشود! بگم شین آه معرفیش کنه؟ خیلیم فن گرل گونه!

-بعله!آپا یولی من یه آهنگساز رپر میمون جذابه... آچار فرانسه ایه برا خودش و از هر انگشتش یه هنر میباره.پارک چانیول بهترین نمونه ی چهرهء جذاب یه رپر تو سالهای 2012 تا 2020! اون دراز ترین، باحالترین،پایه ترین،خل ترین و البته پاپا کش ترین مرد زندگی منه!

خب در واقع خیلی خوب میاد تعریف هارو... رو دَست نداره.

شین آه روی مبل چرم توی دفتر لم داد و پشت بندش بکهیون داخل دفتر شد.در رو بست و با ملایمت با همسر دوستداشتنیش خوش و بش کرد.چانیول که بعد از یه روز کاری خسته کننده پر استرس از بی برنامگی کارکنانش با دیدن خانواده کوچیکش رو فرم اومده بود محکم گونه همسرش بوسید. بعد هم نشست رو مبل کنار شین آه و با لبخند گنده ای دست انداخت دور گردن دخترکش:

-شین شین من؟نمیخوای یه سلامی بکنی و حال پدر خسته تو بپرسی؟

بکهیون که از دور تماشا کردن خانواده شیرینش با تمام جذابیتش نتونسته بود به خستگیش غلبه کنه سمت دیگه شین آه نشست. نگاهشو داد به یولش. هردوشون خوب میدونستن با خبر عوض کردن خونه و البته مدرسه دختر کوچولوشونو که زندگی اونقدرام بهش آسون نگرفته بود و حساس بارش آورده بود نگران کردن! و البته خوب هم میدونستن که اگه دلیل پشت جریان رو بفهمه قراره بدتر از این بی قراری کنه.

اما چه میشد کرد زندگی والدین کلا پر از همچین سختیایی بود.دادن خبرایی که حتی خودشونم نمیتونستن هضمشون کنن ولی نمیشد هم به بچه ها نگفت!

بکهیون با چشماش به چانیول اشاره داد که بهتره یه کاری بکنه وگرنه تا فردا صبحم میتونن اونجا بشینن و همو تماشا کنن.
چانیول که پر از استرس بود کمی دندوناشو رو هم فشار داد. دستی رو کله دخترش کشید و با صدای لرزونی گفت: با پاپا رفته بودی دیتو اینا هاه؟ حسابی خوش گذروندین دوتایی!

بک با لبخند یه وری و چشمایی امیدوار زل زد به شین آه. حتما دیت جذاب پدر دختریشون باعث میشد دهنش وا شه. و نتیجه داد. شین آه دهنشو باز کرد و به خوبی...اعتراض کرد:

before i get to eighteenWhere stories live. Discover now