عذاب وجدان روی دوشش سنگینی میکرد. مین یونگی باید ساعت هشت صبح توی سالن کنفرانس شرکتش حضور میافت اما حالا که عقربه های ساعت مچیش ۷:۰۳ رو نشون میدادن، هنوز هم توی اون اتاق معطل مونده بود.
اما معطل چی؟ پسری که احتمالا هیچی از شب گذشته رو یادش نمیومد؟
با فکر کردن به این که اون احتمالا تعداد زیادی از اینجور شب ها رو با غریبه ها گذرونده، دو اسکناس روی دسته مبل گذاشت و از اتاق خارج شد. قبل از اینکه احساسات بی معنی بهش غلبه کنن، در رو بست و به سمت آسانسور رفت.
برای پسر صبحونه نسبتا کاملی سفارش داد و از خدمه خواست که طبق ساعت اصلی صبحانه خوردن هتلشون، غذاهارو براش ببرن. نباید زیادی هم خواب میموند؛ شاید کسی نگرانش میشد.
تمام کارهایی که از دستش برمیومدن رو انجام داده بود و دیگه واقعا باید بیخیالش میشد.
البته که رد ناخون هاش هنوز هم روی کمر و پشت بازوهاش مونده بودن، اما اون ها هم به زودی محو میشدن و هیچ اثری از اون پسر توی زندگیش نمیموند.
این چیزی بود که باید اتفاق می افتاد.
این چیزی بود که مین یونگی وقتی توی سالن کنفرانس روی صندلیش نشسته بود و به لب های زیردستانش که مدام تکون میخوردن، زل زده بود، بهش فکر میکرد.
این چیزی بود که سرنوشت قصد داشت از وقوعش جلوگیری کنه.
****
با شنیدن صدای در، بیحال روی تخت جا به جا شد. صورتش رو توی بالشت نرم فرو برد و صدای ناله عجیبی تولید کرد.
اون تخت بدجوری گرم و نرم بود.
تقه دوباره ای به در، باعث شد کلمات کشیده ای بگه و خوشبختانه کسی که پشت در ایستاده بود، متوجه حرف هاش شد و در رو باز کرد.
صدای نازک زنانهای به گوشش رسید که تا حالا نشنیده بود، "صبح بخیر. صبحونتون رو آوردم. اتاق تا ساعت دوازده در اختیارتونه. لطفا قبل از خروج، کارت رو تحویل بدین."
جیمین به سرعت توی تخت چرخید. با دیدن زنی که یونیفرم خدمتکارهارو پوشیده بود، تقریبا جیغ زد و سعی کرد بدن برهنهش رو با ملحفه بپوشونه.
خدمتکار کمی دستپاچه شد اما بعد، لبخند معذبی زد و اتاق رو ترک کرد.
"وات د فاک؟!" صدای جیمین، سکوت اتاق شیک هتل رو شکست.
بدنش رو به سمت راست چرخوند و روی میز، دنبال گوشیش گشت. قفلش رو باز کرد. ساعت ۹ صبح بود.
گوشی رو سر جاش گذاشت و به بالای تخت تکیه داد. دستش رو روی پیشونیش گذاشت و ناله طولانیای کرد.
"دوباره پارک جیمین لعنتی؟!" زمزمهش رو با نیم نگاهی به اطراف اتاق ادامه داد، "مگه نگفتی هرزه نیستی؟! این چندمین باره که صبح جایی بیدار میشی که روحتم ازش خبر نداره؟"
YOU ARE READING
Kiss Me Like You Miss Me (Red) - Yoonmin ×BDSM×
Fanfictionمین یونگی رئیس بزرگترین گنگ سئول توی پارتی کلاب همسرش یه دانشجوی 20 ساله رو به فاک میده و نمیتونه فکر کردن به لذت رابطه داشتن باهاش رو از ذهنش خارج کنه. پارک جیمین ناخودآگاه درگیر قرارداد بیدیاسامی میشه که تا به حال چیزی ازش نشنیده. پانزده سال ت...