Chapter 1...part 2

760 106 12
                                    

«بی توجه»

همه دور پسر مو مشکی جمع شده بودن،جز نایل.اون بعد از کلنجار رفتن با موهاش بلند شد و رفت تو اتاق مشترکشون که اون و جاستین توش بودن.

دیگه داشت نگران کننده میشد،اون حتی به ما هم نمی گفت که چی شده و این آزار دهنده تر بود.اون روحیه شاد کجا رفته نایل؟

من به چارچوب تکیه داده بودم و با دستای قلاب شده جلوی سینم اونا رو تماشا می کردم..

لیام از جاش بلند شد و اومد طرفم.

ل-برو دنبالش...

اخم کردم و گفتم.

-دنبال کی؟!

لیام چشاشو چرخوند و آهی کشید.

ل-برو دنبال اون پسره ببین کجا رفت.

-چرا؟!...اص...اصلا چرا من برم؟!

به طرفین نگا کردم.

-جاستین بره.

جاستین صورتش طرف ما چرخوند.

ج-کسی اسم منو گفت؟!

لیام نگاهشو از جاستین برداشت و باابروی بالا رفته و پوکر هنگام کرد.

ل-انقدر کله شق بازی در نیار....اونا تازه اومدن...خب معلومه که شکه شدن. مگه خودتو یادت نمیاد؟

یادم ننداز... من اون موقع یه احمق بودم.با فک کردن به رفتارای شرم آور و چیزایی که بهشون گفتم خجالت می کشم...اونا فقط میخواستن به من کمک کنن.

لی-هری...

از فکر بیرون اومدم و دوباره توجهمو به لیام دادم.

لی-خودتو درگیر گذشته نکن،دنیا که به آخر نرسیده.زندگی ما هم تو این دوسال خیلی تغییر کرده، بیا حساب کنیم اینم یه تغییر دیگست. اگه بخوایم با اعصبانیت و لجبازی با همه چی رو برو شیم چطور میتونیم انتظار داشته باشیم زندگی هم همینطوری باهامون رفتار نکنه؟

-راست میگی،من متأسفم،باید خودمو کنترل میکردم و میدونی...

لی-لازم نیست عذرخواهی کنی...من میدونم چه انتظاری داشتی ولی باید صبور باشی.

(بعضی وقتا لیام زیادی حرف میزنه😒)

-لعنت بهش.میدونم چی میگی برو(bro).ولی خداییش دست خودم نبود.

لیام سرشو تکون داد و یه لبخند ملیح تحویلم داد.دستشویی روی شونم گذاشت.

لی-خیلی خب رفیق...برو مواظب باش زیاد دور نشده باشه.

****

از فانوس دریایی بیرون اومدم.ترکیب صدای موج دریا و مرغ های دریایی ای که دور فانوس پرواز میکنن مثل آدرنالین وجودمو آروم میکرد.نسیمی که از طرف دریا به سمت ساحل وزیده میشد علفای بلند و گندمی رنگو تکون میداد.

Mystery love, Mystery life(L.S/Z.M)*ON HOLD*Where stories live. Discover now