• هفته ی یازدهم

187 36 2
                                    

دوشنبه آرزو کردم کاش هیچ وقت باهات خداحافظی نمیکردم

پس یه نامه برات نوشتم

و بعد اون رو به پست چی دادم

گریه کردم چون آرزو میکردم نمیدادم

هری عزیز،

متاسفم، من سعی نکردم زندگیت رو خراب کنم. من این کارو از قصد انجام ندادم. کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم و همه ی این ها رو عوض کنم. ولی میدونم همه چیز رو خراب کردم. من کنار زدمت، و متاسفم.

کاش هیچ وقت چیزی درباره ی پدرم بهت نمیگفتم. تو تنها کسی هستی که درباره ی بزرگ ترین رازم بهش اعتماد کردم و تو بهم نشون دادی مردم چقدر میتونن بد قول باشن. مردم همیشه از راز هات بر علیه ات استفاده میکنن، پس من نباید به تو اعتماد میکردم، به هر حال.

و تو میتونی منو از زندگیت پاک کنی اگه میخوای

من مشکلی ندارم.

ابی.

سه شنبه زنگ زدی و من جواب دادم

برای چند دقیقه فقط به نفس کشیدن هم گوش دادیم و بعد تو گفتی :

"سلام، من هریم و سرطان دارم. من دوست دارم باهات حرف بزنم اگه مشکلی نیست، میخوام نفس کشیدنت رو بشنوم،

چون اون موقع میفهمم هنوز زنده ای."

و بعد قطع کردی

چهارشنبه دوباره زنگ زدی ولی من جواب ندادم چون خیلی ترسیده بودم

پنج شنبه دیدمت که بیرون از آپارتمانم ایستاده بودی

یکم اونجا وایسادی ولی من درو باز نکردم

جمعه همه ی شجاعتم رو جمع کردم و بهت زنگ زدم

ما حرف نزدیم ولی من صدای نفس هات رو شنیدم

و این خوب بود

شنبه بهت گفتم دارم از اختلالات روانیم رنج میکشم

و تو بهم گفتی موهای فرفریت دیگه رفتن

یک شنبه نامه ات رو دریافت کردم

ابی عزیز،

من صدای نفس کشیدنت رو دوست دارم

صدای خنده هات رو دوست دارم

طوری که بهم گوش میکنی رو دوست دارم

حسی که بهم میدی رو دوست دارم

صدات رو دوست دارم

خمیدگی های بدنت رو دوست دارم

پاهای مردونه ات رو دوست دارم

ناخون های لاک زده ات رو دوست دارم

طوری که بهم میگی «دوستت دارم» رو دوست دارم

چشمای درشتت رو دوست دارم

‌لکه ی مادر زدی رو ران پاتو دوست دارم

وحشی بازی هاتو دوست دارم

اشتیاقت برای نوشتن رو دوست دارم

دوستت دارم ابی،

و متاسفم

عصر همون روز متوجه شدم یک هفته ست پوستم رو برش ندادم

بخاطر تو

Mahshid.

disorder ➳ h.s. (persian translation)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt