قسمت نهم

1.5K 146 23
                                    

" When the people I used to know found out what I had been doing,how I'd been living,they asked me why-
But there's no use in talking to people who have house.they have no idea what its like to seek safety in other people-
For home to be wherever you lay your head"
Lana Del Ray- Ride

"وقتی آدمایی که میشناختم میفهمیدن که من چیکار میکردم،چطور زندگی میکردم،پرسیدن چرا-
ولی صحبت کردن با آدمایی که خونه دارن فایده‌ای نداره،
اونا هیچ عقیده‌ی ندارن که چه حسی داره که دنبال اهمیت توی دیگران بگردی-
برای خونه‌ای که هرجا میخواد باشه تا سرت رو روش بذاری "

***

Southem California 8.3.2012

"لی،میخوای تا بالای صخره‌ها پیاده روی کنیم؟منظره‌ی بهتری از اقیانوس داره! "
حالا که زین برگشته بود لیام حس کرد میتونه مایل‌ها پیاده روی کنه.

زین میخواست تا قبل از کنسرت با لیام توی «سن خوزه» بگردن،یکم زمان-تنهایی-با لیام میخواست.

" مطمعنی این فکر خوبیه؟قول میدی از ارتفاع نترسی؟ " لیام پرسید،چپ چپ به خورشید نگاه کرد.نمخواست چیزی از خط ساحلی بیرون بزنه و باعث ترسیدن دوست‌پسرش بشه.

" نمیترسم،تا وقتی که کنارم باشی "

وسط راه تا قله،دستای زین برای لمس دستای لیام دراز شدن،اون(لیام) درکش کرد،همون طور که راه میرفتن انگشت شصتش رو برای اطمینان روی دست زین میکشید.زین از نگاه کردن به پایین نمی‌ترسید.
اون فقط میخواست همیشه لیام رو لمس کنه و لیام بالاخره حس میکرد که زندست و به راه رفتن با زین،دست تو دست،بعد از یک هفته جدایی ادامه داد.

هردوتا پسرای نوزده ساله روی قسمتی که چمن کمی داشت نشستن،زین روی پاهای لیام.
آفتاب بیرون اومده بود ، باد آروم ساحل حس خوبی داشت.اونا تنها بودن.
" خیلی باحاله! "

لیام خیلی خوشحال بود که زین هم به اندازه‌ی اون از این 'قرار' لذت میبره.
زین توی پاهاش و دستاش احساس سرما کرد و دستاش رو به لباسش مالید تا گرم بشه.

" سرما میخوری زین،اینو بپوش "
لیام با نگرانی گفت و ژاکتش رو در آوورد و روی شونه‌های زین پیچید.اون نمیخواست که این پسر باریک لرز رو دوباره به خاطر سرما حس کنه.توی همچین وقتایی میل لیام برای محافظت از زین بیشتر میشد.

لیام نمیذاشت کسی یا چیزی زین رو ناراحت کنه،این یه قول مخفی با خودش بود.زین نیاز به مراقبت بیشتری داشت چون هم از همه نظر ظریف و زیبا بود.هیچ کس تا حالا همچین حسی رو به لیام نداده بود.

موهای زین به خاطر نسیم دریا به صورت لیام میخوردن و اون هربار آروم کنارشون میزد.نمیخواست این حس خوبی رو که داشتن با سوال کردن از زین برای جابه‌جا شدن خراب کنه.از لبخند دائمی لیام معلوم بود که چقدر دلش برای زین تنگ بود.

Sweet cheat(Persian translation)Where stories live. Discover now