" رمان..امم..چی؟؟ "
النا با لکنت پرسید و با گذشتن هر ثانیه گونه هاش به صورتی تیره تغییر رنگ میداد..
"رمان های شهوانی-عاشقانه ، اونا کجان؟؟"
اون دوباره حرفشو تکرار کرد و یه لبخند ظریف روی لب مرطوب و صورتیش شکل گرفت..
" اوه.. ای-اینور "
اون زیرلب حرف زد و روی پاشنه ی پاش چرخید تا مسیر رو نشون بده..
ژانری که اون پسر دنبالش بود دقیقاً پشت کتابخونه قرار داشت ، توی یه اتاق جدا و خیلی دور از محل ورودی..
النا میتونست افزایش گرمای توی گونه اشو احساس کنه و دستاش شروع به عرق کردن ،کرده بود..
انگار استرسش قرار نبود تموم بشه ،ولی چرا اون انقدر عصبی بود؟؟ اون فقط یه مشتریه ، اینطور نیست؟؟
"نویسنده خاصی مدنظرتونه ، آقا؟؟"
النا زمانی که جلوی دیوار پر از کتاب ایستاد ، پرسید ..
بدن اون پسر بلوند زمانی که کلمات از بین لب های النا بیرون اومد سفت شد ، اون جهتش رو تغییر داد و دستاش رو روبروی خودش گرفت..
هوا خیلی سریع گرم شد ، استرس النا کمتر نشد ، فقط بدتر شده بود..
اون به بالا نگاه کرد فقط برای اینکه ببینه اون مثل همیشه بهش زل زده با نه و اون مرد نزدیک تر از اون چیزی که النا فکر میکرد کنارش ایستاده بود ..
چشمای اون سایه ی تاریکی از آبی بود ، دماغ و گونه هاش سرخ شده بودن ، به طور کلی ، اون کاملاً .... کاملاً قدرتمند به نظر میرسید..
یه چیزی توی زبان و بدن این پسر بود که باعث می شد النا چیزی رو احساس کنه که هیچوقت احساس نکرده بود..
" آ-آقا؟؟ "
النا با لکنت حرف زد و متوجه شد که جفتشون برای چند دقیقه اس که هیچ حرفی نزدن..
" تو کیو ترجیح میدیی؟؟ "
اون پسر پرسید..
گونه های النا حالا به قرمز تیره تغییر رنگ داده ، نگاهش رو از روی اون پسر برداشت و به زمین خیره شد و استرسش بیشتر شده بود..
" اوه ، من ، آمم ، من- من تا حالا کتاب هایی ، آمم ، با این ژانر نخوندم. "
النا حرف زد و کلمات از روی زبونش به بیرون لغزیدن.
" تو نخوندی؟؟ "
اون پرسید و ابروی چپش خیلی سریع بالا رفت..
" نه ، آقا.. "
النا زیر لب گفت..
"چند سالته ، عزیزم؟؟ "
اون به طور ناگهانی پرسید..
"چی-15 ، چرا؟؟ "
النا جواب داد و کاملا سردرگم شده بود..
" و اسمت چیه؟؟ "
اون دوباره پرسید و سوال النا رو نادیده گرفت.
" النا، "
" یه اسم مناسب برای یه پرنسس.."
اون زیر لب حرف زد و یه کتاب تصادفی از توی قفسه برداشت و همونطور که به سمت جلوی کتابخونه حرکت میکرد مچ دست النا رو گرفت.
اگه بگیم که النا اون لحظه کاملا گیج شده بود ، حقیقت رو گفتیم..
KAMU SEDANG MEMBACA
Daddy Kink | Complete
Fiksi Penggemar[ C O M P L E T E D ] "مجموعه داستان هاى ددى كينك" ❌داستان خصوصيه ، قبل از خوندن پيج رو فالو كنيد❌ ⚜ Book One : Princess ✔️ Book Two : Daddy ✔️ Book Three : Want ✔️ Book Four : Lust ⚜ Copyright All Righ...