p.r9

811 103 36
                                        

شنیدم افراد خوشگل میتونن کامنت های خوشگل بزارن 👀

بریم برای ادامه فیکشن قشنگمون 🤍✨

کامنت و ووت فراموش نشه🫠🤍

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جونگکوک : چییی؟!هانبوک ؟!!!

موطلایی هول کرده دستانش را بالا و پایین کرد

تهیونگ : اجباری نیست ... جو .. جونگکوک

تا به امروز هیچ وقت جونگکوک به ظاهر و پوشش موطلایی

گیر نداده بود تهیونگ هم نمیخواست آلفایش را اجبار کند یا

حس کند مجبور است هانبوک بپوشد !!!

جونگکوک با کمی تعلل سرش را بالا آورد و به صورت پر

استرس لونایش زل زد

جونگکوک : بنظرت چه رنگی بپوشم ؟!

تهیونگ : آلفای من لزومی نداره بپوشه .. فقط خواستم نظری بدم

لبخند ملیح بر لبان باریک‌اش نشست

اینکه لونایش آنقدر مراعاتش را میکند باعث خوشنودی اش بود

با آرامش لونایش را در آغوش کشید و بوسه گرمش را میهمان

پیشانه‌ی لونا کرد

جونگکوک : دوست دارم امتحان کنم ... هانبوک پوشیدن رو !!

تهیونگ ذوقش را با لبخندی بزرگ نشان داد

تهیونگ : به خدمتکار میگم بیاره ... ناهیون !!!

خدمتکار سراسیمه وارد اتاق شد

ناهیون : بله سرورم !!

تهیونگ : هانبوک آلفا رو بیار !!

ناهیون بی حرف سری تکان داد و از اتاق خارج شد

جونگکوک : کی وقت کردی برام هانبوک تدارک ببینی ؟!

تهیونگ : من تدارک ندیدم ... مادرم هانبوک رو با دستای

خودش دوختن ... همیشه میگفت این کادوی من به آلفای

آیندت هست !! الانم آلفای من تویی🤍

جونگکوک : پس این هانبوک ارزشمندترین کادویی هست که

میتونم بگیرم

لبخند به لبان هردو آمد با این تفاوت که موطلایی گونه هایش

سرخ تر شده بود

با ورود خدمتکار و گذاشتن هانبوک بر روی میز .. از آغوش

همدیگر جدا شدند و سمت هانبوک رفتند

پارچه مشکی ابریشمش داد میزد که لطیف و گران است

اژدهایی طلایی در سمت چپ سینه به بزرگی هک شده بود

𝐌𝐨𝐨𝐧 𝐤𝐢𝐬𝐬🤍🪽𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now