هم‌داستان نوجوان و جوان : حتی وقتی همراهی ندارد

7 2 0
                                    

همه‌ی گیاهک‌ها فکر کردند کار عاقلانه این است که منتظر بمانند تا مشکلات حل شود و سپس رشد کنند. اما در میان آن‌ها، دانه‌ای بود که دلش جنس دیگری بود. دلی که روی تصمیمش محکم بود، دلی که جنس مشکلات را شکلات می‌دید. به همین دلیل بود که دانه‌ی قصه‌ی ما سرسخت بود. او واقعا دوست داشت رشد کند. اصلا فکر نمی‌کرد میمون‌ها از سر دشمنی با او، این چنین می‌کنند. او می‌گفت بچه میمون‌ها می‌خواهند با او بازی کنند.

او روی تصمیمش محکم بود. حتی اگر دوستانش تنهاش می‌گذاشتن باز مطمئن بود می‌خواهد بزرگ شود. حتی اگر تنش به خاک می‌نشست می‌خواست رشد کند. این بود که رشد او ادامه یافت چون وابسته نشد نه بر محیط زیست نه بر کسی که در کنار او زیست ... 

دانه هاWhere stories live. Discover now