در مدرسه ای پر از پر از شگفتی ها ، پر از غیر ممکن ها
همه ترسیده بودند . چرا ؟ چون دامبلدور گفته بود که پسر لوسیفر بین اونهاست
همه معلم ها و دانش آموزا وحشت زده بودند مخصوصا جونگ کوک که پسر آروم و گوشه گیری بود
ولی جای ترسناک داستان اینجاست که پسر...
هاگوارتز مدرسه ای پر از جادو پر از ماجراجویی پر از داستان های هیجان انگیز پس از جنگ هری پاتر و لورد ولدمورت ، هاگواتز در شادی و آرامش خاصی فرو رفته بود دانش آموز ها از این حس آرامش و خوشحال لذت می بروند هر سال این آرامش پا برجا بود امسال ، یه سال دیگه توی هاگوارتز آیا امسال هم می تونیم شاهد این حس آرامش و خوش حالی باشیم؟ امیدوارم ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بالاخره صبح شد ، چشم هاش رو باز کرد وقتش بود وقت رفتن به هاگوارتز بلند شد و رفت دستشویی ، دست و صورتش رو شست ، مسواک رو زد بعد از پوشیدن لباسش ، چمدون و گربه اش رو گرفت و رفت طبقه پایین تا صبحانه اش رو بخوره _سلام بخیر بابا +صبح بخیر ، تو صبحانه ات رو بخور ، من میرم ماشین رو روشن کنم ، 15 دقیقه دیگه بیا _باشه
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
صبحانه اش رو خورد و از خونه بیرون رفت و در رو قفل کرد و بعد سوار ماشین شد تا حرکت کنن رسیدن ، از سکوی 9 ¾ رد شدن _خب دیگه، فکر کن نباید بدم +اره همینطوره ، لباس های گرمت رو گرفتی _آره +چوب دستی؟ _آره +لباس مدرسه؟ _گرفتم +گربه ات ؟ _بابا تو دستمه +باشه پس ، دیگه باید بریم _آره +خوش بگذرون ، مهمتر از همه ، دردسر درست نکن که باعث بشه اخراجت کنن _ بابا من کی دردسر درست کردم؟ +کلی گفتم جونگ کوک _اوکی، خب من دیگه برم، خداحافظ بابا +خداحافظ از باباش جدا شد و رفت و سوار قطار شد یه واگن پیدا کرد که خالی بود پس همونجا نشست بعد از چند دقیقه یه پسر اومد کنار واگن "می تونیم اینجا بشینیم؟" جونگ کوک سرش رو تکون داد و اون پسر رو به چند نفر داد زد "بیاین اینجا جا هست" از دید جونگ کوک : شش نفر اومدن داخل واگن اوکی من نگفتم این تعداد می تونن بیان فکر کردم تهش ۳ نفر باشه اومدن و نشستن اون پسر رو به جونگ کوک گفت "راستی، اسم من جیمینه، بچه ها خودتون رو معرفی کنین" پسر کنارش که بیش فعالی ازش موج میزد گفت "سلام، من هوسوک ام ، ولی می تونی جی هوپ صدام کنی" پسر کناریش که نایب دانشمندان رو میداد بعد از هوسوک گفت "من نامجونم، از دیدنت خوشحالم" "منم همینطور" نفر چهار که صورت پوکری داشت به حرف اومد و گفت "اسم منم یونگی عه و ..." قبل اینکه بتونه حرفش رو تموم کنه پسر کنارش ساکتش کرد " من جینم،جذاب ترین عضو این اکیپ و هیونگ همشون" به نفر ششم نگاه کردم ، چشم های درشت داشت و از حق نگذریم جذاب بود ولی یه جوری نگام می کرد انگار ارث باباش رو بالا کشیدم "تهیونگم" جیمین:"خب ، اسم تو چیه؟" "اوه ، ببخشید خودمو معرفی نکردم ، اسم من جونگ کوکه" هوسوک :"اسم قشنگیه،از دیدنت خوشحالیم جونگ کوک" "منم همینطور" نامجون:"تو چند سالته؟" "هفده سالمه" تهیونگ:" پس سال اولی نیستی ، ولی من تورو قبلا ندیدم " "خب...."