+مشکلی نیست یوجین یکاریش میکنم امیدوارم زودتر خوب بشن خدافظ‌.

تلفن روی میز کنار تختش گذاشت و از جاش بلند شد مستقیم سمت حموم رفت و بعد از دوش کوتاهی بیرون اومد سمت اشپزخونه رفت تا ببینه حتما لازمه که برای خرید بره یا نه اما مثل اینکه راضی بود چون هیچی توی خونش نبود تصمیم گرفت قعلا ی رامن با چند تیکه بیکن که موند بودو درست کنه بعد از اماده شدن روی میز گذاشت لپ تابشو روشن کرد و مشغول خوندن تیکه به تیکه از قسمت هایی که از رماناش جدا کرد بود شد اره جئون جونگکوک نویسنده ای بود که حتی گاهی از نوشته های خودشم الهام میگرفت و الان دقیقا داشت همین کارو میکرد بعد از خوردن صبحانش رفت تا لباساشو عوض کنه نمیخواست خیلی دیر از خونه در بیاد تا به شلوغی بخور پس تصمیم گرفت الان بره.
لباساش شامل س بافت مشکی و ی شلوار قهوه ای تیر با پوتین های مشکی بود بعد از تموم شدن کارش از خونه خارج شد.
بعد از رسیدن به فروشگاه مورد نظرش از ماشین خارج شد و داخل فروشگاه رفت به سمت قفسه های خوراکی ها رفت و چند تا چیپس فلفی ، ی ظرف نوتلا ، ی بسته موچی  برداشت و به سمت نوشیدنی ها رفت ی بطری ویسگی و شراب برداشت و بعد از برداشتن چند بسته رامن که بیشترشون تند بودن و بسته های گوشت و بیکن و حساب کردنشون از فروشگاه خارج شد سمت ماشینش رفت تو راه برگشت به خونه بود که کتاب خونه ای نظرشو جلب کرد ماشینو گوشه ای پارک کرد و به سمتش رفت جونگکوک عاشق مکان های خلوت مثل کتاب خونه ها بود اولین کتابشو کلا توی کتاب خونه ی مورد علاقش نوشته بود‌. داخل کتاب خونه رفت و شروع کرد چرخیدن اطراف انجا بیشتر افراد اونجد امگا بودن حدسشو میزد الفاهای الان بیشترشون یا توی منطقه های دور از شهر توی پکاشون بودن یا توی شرکتا و باندای مافیای کار میکردن و برعکس اونا جونگکوک از این کارای کلیشه ای و یا اکشن خوشش نمیومد بیشتر درخواست ی زندگی ارومو داشت مثل الان.
داشت میونه قفسه ها قدم میزد که چشمش به ی پسر افتاد اون خیلی برای جونگکوک اشنا بود اما درست یادش نبود اونو کجا دید وقتی غرق فکرش شد ی رایحه شیرینی حس کرد مثل همونی که شب مهمونی حسش کرده بود شکلات بود اروم اروم سمت پسر رفت نگاهی به اسم خواننده ی اون قسمت انداخت و اسم خودشو دید اون پسر داشت کتاب جونگکوکو میخوند بیشتر نظرش جلب شد نزدیک پسر رفت و روی ی صندلی نشست و بیشتر تمرکز کرد تا شاید اونو یادش بیاد موهای روشنی که به خاطر طلایی بودن نورا نمیتونست زیاد خوب رنگشو تشخیص بده لباس سفید خط دار شلوار لی و الستار سفید پسر با ای لباسا روی سفید نشسته بود به قفسه ها تکیه داد بود و غرق متن های کتاب شده بود جونگکوک با استشمام اون رایحه به یاد اورد که اون پسر کیه همونی که شب مهمونی کنارش نشسته بود جونگکوک بازم غرق زیباییش شده بود اون امگا واقعا خوشگل بود مثل رایحش شیرین و لطیف.

داشت میونه قفسه ها قدم میزد که چشمش به ی پسر افتاد اون خیلی برای جونگکوک اشنا بود اما درست یادش نبود اونو کجا دید وقتی غرق فکرش شد ی رایحه شیرینی حس کرد مثل همونی که شب مهمونی حسش کرده بود شکلات بود اروم اروم سمت پسر رفت نگاهی به اسم خواننده ی اون...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
 𝐀 𝐬𝐭𝐚𝐫 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐚𝐫𝐤      Where stories live. Discover now