جونگکوک ی الفای نویسند مغرور بود که توی دنیای تنهایی خودش غرق شده بود و حاضر نبود حتی نزدیک هیچ امگایی بره البته تا زمانی که تهیونگ ی امگای نقاش همسایه جونگکوک شد حالا چیمیشه اگه اون امگا جفت حقیقیش باشه...
کاپل اصلی :کوکوی
کاپل فرعی:یونمین
ژانر: ا...
اینو گفت و با سرعت از اونجا دور شد وقتی رسید به خونه سمت کتاباش رفت اون ادم مرتبی بود به خاطر همین همیشه کتابا با اسم نویسنده هاشون از هم جدا شده بودن و توی قسمت های مختلف چیده شده بودن اخرین کتاب جئون جونگکوکو برداشت اونو هنوز وقت نکرده بود کامل بخونه تقریبا ۱۰۰ صحفش مونده بود و قسمت کمی شو خونده بود کتابو گذاشت روی میز بغل تختش به حموم رفت و بعد از دوش کوتاهی از حموم خارج شد لباسای خونگیشو تنش کرد و ی قهوه واسه خودش درست کرد و بعدش روی تخت دراز کشید و کتابو برداشت و شروع به خوندن کرد:
" چه دروغ بزرگیست...زمان همه چیز را حل میکند..زمان فقط موهایمان را سفید کرد زخم هایمان را کهنه و دردمان را بزرگتر دلتنگیمان را بیشتر روزگارمان را سیاه تر...بیزارم از هر دردی که درمانش'زمان' است"
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Jungkook pov:
از وقتی برگشته بود بعد از عوض کردن لباساش داشت توی توییتر میچرخید توییت های یکی بود که همیشه میخوند متوجه شد که ۵ دقیقه پیش توییت جدیدی زد خیلی عجیب بود اما اون تنها کسی بود که حتی توییتای که به خودش ربط نداشتم میخوند چون گاهی از کتاب های جونگکوک توییت میزد و گاهی نه توییت امروز با بقیه روزا فرق داشت متن جالبی نوشته بود .
به نظر جونگکوک این ادم میتونست ی هنرمند باشه گاهی جملاتی که مینوشت عمق زیادی داشتن که فقط ی هنرمند میتونست اونو درک کنه گاهی انسان ها با خودشون فک میکنن هنرمند بودن کشیدن و نوشتن و شاید خوندن باشد اما این اشتباه است کسی که میکشد و مینویسد عمیق ترین حس را درک میکند کشیدن راحت را به جنگل و یا دریای بی انتها باز میکند و در جست جوی ان پرسه میزنی و نوشتن تو را به اعماق تاریکی میبرد و در له له یک نور باقی میمانی و این گونه انقدر در جست جوی اطراف احساس ها میشوی که عمیق ترین هارا حس میکنی. با صدای زنگ گوشیش از خواب بیدار شد اروم چشماشو باز کرد و بدون اینکه ببینه کیه تلفنو جواب داد.
+بله؟!
_اقای جئون صبحتون بخیر ببخشید تماس گرفتم اما کار ضروری داشتم.
+بگو یوجین.
_قربان من امروز همسرم مریض شده و باید ازش مراقبت کنم نمیتونم خریداتونو انجام بدم منو ببخشید قربان.