- آره گفته
دوباره کج خلقی اش نمایان شد
- کی جونگکوک رو دیدی؟
جیمین شانه بالا انداخت
- این مهمانی اونه
یونگی با بی صبری گفت:
- این رو میدونم ولی مهمونی جایی نیست که آدم رومید چنین صحبتهایی بکنه اون رو زیاد میبینی؟
- بلهتقريبا
فشار دستش روی بازوهایش جیمین بیشتر شد
- این موضوع باید تموم بشه جیمین باید از همه این مردها دست بکشی من نمیتونم تو رو با کس دیگه ای ببینم
جیمین داشت مسحور نگاه جذاب یونگی میشد
- حالا ببین یونگی من ... من الان بیشتر از دو ماهه که تو رو ندیدم نمیتونی خیلی راحت دوباره وارد زندگیم بشی و به من بگی که آدمایی که ازشون خوشم میاد رو دیگه نبینم
یونگی با ناله گفت
- من نمیخوام هیچکس جز من رو ببینی اینقدر زیبایی که ذهن من رو به آشوب میکشی تو باید از دید همه دور باشی
این چند هفته گذشته باعث شدی من توی جهنم زندگی کنم نمیتونم چیزی بخورم و نمیتونم بخوابم به نظر میاد فقط کار میتونه دردم رو کم کنه اینقدر کار می کنم که از خستگی چند ساعت به کمای بدون رویا
میرم
از حالت دردناک صدایش تحت تاثیر قرار گرفته بود
- اوه یونگی!
- بله... اوه یونگی اینقدر وارد مغزم شدی که
نمی تونم درست فکر کنم
با نفسی بند آمده گفت:
- اوه یونگی
یونگی محكم لبهایش را بهم فشرد و او را به خود چسباند
- میشه دیگه انقدر اینو نگی!؟فقط شنیدن صدات که اسمم رو به زبون میاری کافیه
که منو تحریک کنه
دستانش شروع به نوازش بدن جیمین نمود و او را بیشتر به بدن عضلانی خود چسباند
- دوست دارم وقتی باهات عشق بازی میکنم بشنوم که اسمم رو فریاد میزنی
حرف هایش تصویری را در ذهنش پدیدار میکرد که آن دو نفر با یکدیگر بودند افکاری که جیمین به سختی سعی داشت طی ده هفته گذشته از ذهنش دور کند
- به من اجازه نمیدی تو رو داشته باشم جیمین؟
در مقابل گلویش التماس کرده بود
به نظر می آمد هر جایی که لبهایش لمس میکند را می سوزاند
از آخرین توان و منطقش استفاده کرد و گفت:
- میدونی که نمیتونم قبلا دلایلم رو بهت توضیح دادم
- لعنت به دلایلت
محکم چانه او را در دست گرفت و با وحشیگری لبهایش را بر روی لبهای او قرار داد و به زور آنها را از هم باز کرد
وقتی جیمین از درد کمی نالید لبهایش آرام تر شد ولی بازوهایش همچنان حرکت کردن را
غیر ممکن کرده بود چرا همیشه این گونه پایان مییافت اینکه در آغوش یکدیگر بودند و بدنهایشان یکدیگر را فریاد میزد؟
برای یونگی فقط یک شهوت بود ولی برای جیمین دوست داشتن هر دو کلمه چهار حرف بودند ولی دو معنی متفاوت داشتند
اما تفاوت مهمی بود!
یونگی کاملا کنترل او را در دست داشت او را حرکت داد و روی چمنهای زیر پایش خواباند و خودش هم کنارش خوابید
جیمین را به سمت خود چرخاند و با لبهایی که هر از گاهی می توانست شدیدا بدجنس باشد او را با عطشمی بوسید
به نظر می آمد مدتی طولانی در آغوش او است و همچنین بسیار درست به نظر می رسید که همیشه آنگونه باشند
دستانش را دور گردن او حلقه کرده و با انگشتانش پشت سر او را نوازش مینمود
موهایش خیلی پر پشت و بسیار قوی و حیاتی به نظر می آمد درست مانند باقی بدنش جیمین از خواستن گیج شده بود و بدنش در دستان یونگی آرام و خواستنی شده بود سینه هایش در زیر دستان کاوشگر او به ضربان افتاده بودلباس هایش هیچ سدی برای دستان پرس و جو کننده او نبودند دکمه های جلوی بلوزش به راحتی باز شد و سینه هایش جلوی لبهای جستجوگر او قرار گرفت
جیمین سعی کرد جلویش را بگیرد
- یونگی لطفا! تو گفتی همه چیز رو با من تموم کردی گفتی دیگه نمیخوای با من کاری داشته باشی
- اشتباه میکردم
لب هایش را به روی گونه او کشید و به نوبت پلکهایش که بسته بود را بوسید
YOU ARE READING
intractable (Yoonmin)
Romanceکاپل : یونمین ، کوکوی ، نامجین ژانر : انگست - امپرگ - هپی اند - au وضعیت : پایان یافته خلاصه: همه دنیا فکر میکنن ما معشوقه همیم اما اون برادر سوپراستار منه. همه چیز از جایی تغییر میکنه که کارگردان مشهور مین یونگی وارد زندگیمون میشه و فکر میکن...
Part 23
Start from the beginning
