کاپل : یونمین ، کوکوی ، نامجین
ژانر : انگست - امپرگ - هپی اند - au
وضعیت : پایان یافته
خلاصه:
همه دنیا فکر میکنن ما معشوقه همیم اما اون برادر سوپراستار منه.
همه چیز از جایی تغییر میکنه که کارگردان مشهور مین یونگی وارد زندگیمون میشه و فکر میکن...
واقعا نمی خواست وارد اتاق شود مشخص بود که زمان اشتباهی به آنجا رفته است
- من بعدا میبینمت جونگکوک وقتی اومدید پایین
- لوس بازی در نیار بیا تو
- نه من..
تهیونگ به سمت در آمد
- میشه بیای جیمین و اینقدر سعی نکن مودب بازی در بیاری
لبخند زد
- جونگکوک تا الان برای من صبر کرده مطمئنم میتونه تا وقتی به ونیز برسیم صبر کنه بیا جیمین
کاری که به او گفته شده بود را انجام داد و لباس سرخ رنگ تهیونگ که برای پرواز بر تن کرده بود را تحسین کرد
- تو خیلی زیبایی تهیونگ
پلک زد تا اشکهایی که در چشمش جمع شده بود را پس بزند
- توی عروسی هم خیلی دوست داشتنی به نظر می اومدی
- ممنون تو هم امروز به طور استثنایی زیبا به نظر می آمدی
جونگکوک در حالی که دکمه های پیراهن آبی تیره اش را می بست به آن دو اخم کرد حالا فقط نیاز بود کت سفید رنگش را بر تن کند تا کاملا لباسهایش را عوض کرده باشد
- اصلا خوب نیست شما دو تا همینجوری دارین ادامه میدین من یونگی رو فراموش نکردم و مطمئنا هم فراموش نمیکنم چیکار داشتی میکردی و چرا سر و کله ات با اون اینجا پیدا شد؟
- من خب من...
جونگکوک اجازه نداد حرفش را تمام کند
- من اصلا نمیدونستم به مراسم اصلی ازدواجمون دعوت شده باشه یادم نمیاد که دعوتش کرده باشم
تهیونگ گفت:
- من این کار رو کردم هفته پیش توی مهمونی الکس بود و من فکر کردم مودبانه است که ازش دعوت کنم بالاخره وقتی از ماه عسلمون برگردیم تو قراره براش کار کنی و من...
حرفش را تمام نکرد و با التماس به همسرش نگاه کرد
- ببخشید جونگکوک
اخم از روی صورت او رفت
- هی نیاز نیست ناراحت بشی مشکلی نیست
لبخندی تشویق کننده به او زد
- فقط كاش خبر داشتم همین
جیمین شانه ای بالا انداخت
- اون جوری چه فرقی میکرد؟ بالاخره که ما همدیگه رو می دیدیم
- میدیدید آره ولی میتونستم کاری کنم برادر تهیونگ می تونستم کاری کنم حواسش به تو باشه
تهیونگ نیشخندی زد و گفت:
- واقعا فکر میکنی برادرم میتونست در مقابل یونگی از اون محافظت کنه؟
- خب شاید نه
- مطمئنا نه من کارهای یونگی رو دیدم و برادر کوچیک من هیچ شانسی در مقابل اون نداره غرور یونگی اون رو زهره ترک میکرد
جیمین با موافقت گفت:
- هممم حتی مادرت هم کمی از اون ترسیده بود
- اوه خدایا! اون باهات صحبت کرد؟
جیمین به دروغ گفت:
- اوه بله با این حال اونقدر هم بد نبود من فقط اومدم ازتون خداحافظی کنم نمیخوام وقتتون رو بگیرم
- تو وقتمون رو نمی گیری و دیگه سعی نکن بحث رو عوض کنی مادرم خیلی ایراد گرفته با یه نگاه هم میتونم اینو بفهمم
جیمین موافقت کرد
- آره ولی ما رو لو نداد در حقیقت کاری کرد که همه چیز بدتر هم به نظر بیاد
- و حالا یونگی کجاست؟
- پایینه منتظره که من رو به خونه برگردونه
جونگکوک با عصبانیت گفت
- تو با اون به خونه !نمیری ببین آخری باری که با همتنها بودید چه اتفاقی افتاد
- تقریبا اتفاق افتاد جونگکوک
- باشه تقریبا اتفاق افتاد خدایا من از قصد بهش نگفتم که تو کجا زندگی میکنی و اون خیلی آروم سر و کله اش اینجا پیدا شد و قراره با تو بیاد تو اونقدر قوی نیستی که بتونی در مقابل مدل وسوسه کردنش دوام بیاری و مطمئنا قرار نیست با اون بریخونه!
همسرش با قیافه ای شوکه شده گفت:
- جونگکوک جیمین بزرگ شده و تو نمیتونی بهش بگی با کی ملاقات کنه و با کی ملاقات نکنه
جیمین با آهی گفت:
- اون همیشه این کار رو کرده
- خب پس دیگه وقتشه تموم کنه
___________________________
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
استایل تهیونگ لباس بهتری براش پیدا نکردم که قرمز باشه🤕