با نوری که پشت چشماش حس میکرد، به سختی پلکاش رو از هم فاصله داد و مکث کرد تا تاری دیدش از بین بره. بوی الکل رو کاملا حس میکرد و همین مطمئنش کرد جایی که روش دراز کشیده، تخت بیمارستانه.
" چان بیا بههوش اومد"
" خوبی عزیزم؟"
شنیدن قدمای محکم و بعد صدای بم و آروم چانیول، تمام اتفاقات داخل اتاق رئیسش رو به یادش آورد و گونههاش رو دوباره گرم کرد. حس میکرد برای یه لحظه دلش زیر و رو شده. چرا شنیدن عزیزم از زبون رئیس آلفاش انقدر قشنگ بود؟ چرا این حس رو موقع شنیدن این کلمه از زبون جویون نداشت؟ گیج و منگ به چشمای چانیول نگاه کرد تا اثری از اون برق طوسیرنگ پیدا کنه اما هیچی جز دوتا گوی مشکیِ درشت که نگرانی ازشون فریاد میزد معلوم نبود.
" خوبم"
" میرم دکترش رو صدا کنم تو پیشش باش"
یونهو به سرعت باد از اتاق خارج شد و بعد چانیول بود که کمکش کرد تا روی تخت بشینه.
" ممنونم و ببخشید"
" ببخشید چرا شیرینم؟ تقصیر من بود نباید انقدر یهویی بهت میگفتم. فرصت سنجیدن حرفام رو نداشتی درک میکنم"
میخواست سرش داد بزنه و بگه لعنتی با این الفاظ قشنگ من رو صدا نکن چون بیجنبهام ولی زبونش قفل شده بود. هنوز نمیدونست دقیقا چه اتفاقی افتاده فقط کلمههایی مثل تقدیر و سرنوشت و جفت و حالا عزیزم و شیرینم، توی سرش والیبال بازی میکردن.
" نفهمیدم چیشد که بیهوش شدم برای همین معذرت میخوام"
انقدر لحنش آروم و شرمنده بهنظر میرسید که چانیول رو وادار کرد بهش نزدیکتر بشه و دست سردش رو بگیره. انگار که دستاشون برای هم ساخته شده بود. ظرافت انگشتای بکهیون در کنار دست بزرگ و مردونهی چانیول، ترکیب قشنگی به چشم میومد جوری که چانیول میخواست همون لحظه چندتا عکس بگیره و بعد از چندسال پسزمینهی سیاه و سادهی موبایلش رو عوض کنه.
" وقتی عصبانی میشم دیگه دست خودم نیست متاسفم با آزادکردن فرومونام حالت رو بد کردم دکتر گفت نتونستی تحمل کنی و اینطوری شدی متاسفم"
سرش رو به نشونهی رد کردن جملهی چانیول به طرفین تکون داد و خودش هم به تفاوت سایز دستاشون خیره شد. چرا انقدر داشت آروم رفتار میکرد؟ این آرامش و حالش اصلا به کسی نمیخورد که توسط رئیسش بوسیده شده و حجم عظیمی از فرومونای خوشبوش رو بلعیده. با اومدن دکتر و یونهو، فرصت زدن حرفای بیشتر ازشون گرفته شد. به چندتا از سوالای معمولی دکتر در رابطه با حالش جواب داد و بعد مجوز رفتنش صادر شد.
" یه سری داروی تقویتی نوشتم که باید سرموقع مصرف بشه و اینکه تا زمانی که مارک نداره، حسکردن زیاد از حد فرومون آلفاش ممکنه تاثیر عکس روش داشته باشه باید مراقب باشید"
YOU ARE READING
𓂃Lemony Love𓂃
Fanfiction🍋 عشق لیمویی 🍋 پارک چانیول رئیس آلفای کمپانی جواهرسازی Happy Shineه که کارمنداش از عصبانیتش و فریاداش آسایش ندارن. اما حتی آلفای مغروری مثل اون هم باید یه منبع آرامشی داشته باشه نه؟ مثلا آرامشی از جنس لیمو و وانیل که ناگهانی توی زندگیش پیدا بشه و...