+همه چیز.میخوام همه چیزو بدونم
ربیت:از چی میترسونیمون. میخوای بکشیمون؟ خب بکش.

آروم بهش نزدیک میشم

+بکشمتون؟ هه. قراره مرگ آرزوتون بشه.من قرار نیست حالا حالا ها از، بین ببرمتون. قراره ذره ذره نابودی رو بچشید. حرف میزنید یا عملیش رو نشونتون بدم؟

لیا:باشه...باشه من همه چی رو میگم....فقط ولم کنید
ربیت:لیا خفه شو
لیا:به تو...هیچ ربطی نداره عوضیی...نمیخوام...اینطوری بکشنم...
+تصمیم خوبیه. مگه نه هونگ جی؟

هونگ جی تو تمام زمان هایی که بقیه رو شکنجه میدیم یا میکشیم فقط نظاره گره.خودش میگه دوست نداره دستش به خون اون عوضی ها الوده بشه و اونا رو زیادی نحس میدونه. پس فقط با نگاه کردن زجر کشیدنشون آروم میگیره.

هونگ جی با چشمای پر از نفرت سر تکون میده و با دیدن اون قیافه پر حرص لبخندی میزنم و دوباره سمت لیا برمیگردم

+میشنوم
لیا:دوسال پیش...همون روزی که اولین بار پام به این مسخره بازیا کشیده شده بود...خواهرت...اولین کسی که میخواست کمکم کنه خواهرت بود... برادرم نزاشت گفت اون ازت سو استفاده میکنه...ولی یجی همیشه هوامو داشت. تو هر شرایطی یواشکی پشتم بود. یه روز خیلی رندوم بهم پیام داد دنبال یه پسرست.گفت میخواد کاری کنه تاوان همه کارایی که کرده رو پس بده.گفتم کمکش میکنم....از اون روز استاکر فلیکس شدم.یه پیج زدم تا مطمئن بشم متوجه بودنم میشه.اطلاعات روزانه فلیکس رو با این روش در میاوردم و طبق دستورات یجی یه وقتایی هم عذابش میدادم ولی خیلی سطحی اذیتش میکردم. بابت هر روزش بهم پول میداد ولی کارایی که در حقم کرده بود بیشتر از اینا برام ارزش داشت...
تا رسید به ماه پیش که برای چندمین بار تلاش کرد بگیرتش ولی موفق نشده بود.ازه یه طرف بادیگاردش از طرف دیگه فن هاش مانعش میشدن.گفت تو رو میکشونه کره تا غیر مستقیم کمکش کنی. باهم نقشه بی نقصی کشیده بودیم که تو....تو لعنتی از اون احمق خوشت....

ضربه های محکم چوب بیسبالی که به پشتش زدم تنها چیزی بود که بعد اون همه چرت و پرتی که میگفت حالم رو خوب میکرد

+بهت گفته بودم رو چیزایی که مال منن حساسم. فکر کنم انقدر باهوش باشی که بدونی فلیکس با ارزش ترین داراییمه. قبل حرف زدن از مغزت استفاده کن اگر دوست نداری عذاب بیشتری بکشی

بعد چند ضربه دیگه که حس کردم آروم شدم بلندش کردم و چونش رو محکم فشار دادم

+ادامه بده
لیا:یجی....اون تسلیم نشده بود...گفت حالا که قرار نیست کمکش کنی خودش میکشتش. خودش یه راه جدید پیدا میکنه
که...ربیت رو دید. اسم اصلیش هان جویانگه. داداش دوقلو جیسونگه
ربیت:لیا ادامه نده

با اشاره چشم به کندلا فهموندم که به ادامه کارش با ربیت...بهتره بگم جویانگ برسه تا لیا حرفاش تموم بشه

I hate loving youWhere stories live. Discover now