کنترل نگاهش که روی ترقوهها و گردن قرمزشدهی تهیونگ نشینه و به پوست سفیدش خیره نشه، سختترین کاری بود که جونگکوک حس میکرد داره توی انجام دادنش شکست میخوره.
دست راستش دور کمر باریک مو نارنجی و دست چپش داشت میرفت تا چونهی خوشتراشش رو به اسارت انگشتهاش دربیاره.
سر تهیونگ رو بالا کشید و مجبورش کرد متقابلاً بهش خیره بشه. کمی صورتِ خودش رو جلو برد و مطمئن شد نفس پرحرارتش روی پوست تهیونگ شروع به رقصیدن میکنه.
- چرا دیگه از خشن بودنم توی سکس صحبت نمیکنی، دوستپسرِ عزیزم؟تهیونگ احساساتش رو گم کرده بود. انگار که با سطل آب یخ از خواب بیدارش کرده باشن، شوکه و مبهوت بهنظر میرسید. درک درستی از اتفاقات اطراف نداشت و مغز هنگکردهش کمکی به اوضاعش نمیکرد.
آبروی نداشتهش رو با دستهای خودش کشته بود و حالا داشت به جنازهش خیره نگاه میکرد. چرا اونقدر حواسپرت بود که متوجه نشد جونگکوک از حمام بیرون اومده و پشتسرش ایستاده؟ اصلاً چرا اون کلمات وقیحانه رو به زبان آورده بود؟ چه فکری پیش خودش کرده بود که خیال میکرد رابطهداشتن یا نداشتنِ مرد مقابلش بهش ارتباطی داره؟ مگه اون دو رابطهای غیر از رئیس و کارفرما داشتن؟ البته که نه! تهیونگ این رو خوب میدونست.
YOU ARE READING
𝗢𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲 ᴷᵛ ᴬᵁ
Romance• خـلاصـه: کیم تهیونگ مجبور میشه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمیکنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق رو باهاش تجربه کنه. • بـرشی از داسـتان: - مثل اینکه یادت رفته چرا اینجایی. + مگه میشه بدبختیای که ب...