هیونجین عصبی نفسش رو بیرون داد.الان میدونست نویسنده اون نامه ها کیه ولی الان حتی عصبی تر بود.باید ربط ربیت به فلیکس رو هرچه سریع تر میفهمید

+گفتی یه سری سرنخ گنگ هست.میشنوم
#سه سال پیش که گوشیش رو پیدا کرده بودم مطمئنم اسم ایزابل رو تو گوشیش دیده بودم.مطمئن نیستم این ایزابل همون باشه ولی خب احتمالش کم نیست اصلا
+و....؟
#ماشین فلیکس.ماشین خریداری شده ار ربیته و من هیچ ایده ای ندارم چرا و چطوری.اصلا چرا ربیت باید ماشین بفروشه اونم به یه آیدل کره ای؟ و چرا فلیکس باید از یه قاتل زنجیره ای استرالیایی ماشین بخره؟
+چه سالی ماشین رو خریده؟
#سال 2017

این همون سالی بود که فلیکس از استرالیا تازه اومده بود کره.

#هیونجین یه چیزی میگم قول بده بهش فکر کنی و تعصبی حرف نزنی خب؟
+چی میخوای بگی
#قیافه ربیت و هان...یکم زیادی شبیهه
+تیانا این غیرممکنه.هان دوست صمیمی فلیکسه.کوچیکترین اتفاقی واسه فلیکس میوفته آسمون رو به زمین میرسونه.تازشم برای قتل زیادی گوگولیه.عکس ربیت هم اصلا واضح نیست
#تو این صنعت هیچ چیز سر جای خودش نیست.اینو خودت بهتر میدونی.بهتره بیشتر حواست بهش باشه

حق با تیانا بود.به هر حال هیونجین هم تا اینجا چیزای عجیب کمی رو ندیده بود و خوب میدونست هیچ چیز از هیچکس بعید نیست. تلفن رو قطع میکنه و به سمت اتاق هان راه میوفته که یادش میوفته هان فلیکس رو آورده پیش خودش زندگی کنه و با توجه به حرف های تیانا فقط نگران تر شد.فکرای عجیب دور و برش رو کنار زد و محکم در زد.با نگرفتن جواب مجبور شد از تیانا بخواد رمز خونه هان رو در بیاره و رفت تو

فلیکس کوچولوش با آرامش تمام بدون خبر داشتن از اتفاقات اطرافش خوابیده بود.اولش یکم نگران شد که نکنه هنوز سم از بدنش کامل بیرون نرفته و هنوز اثرات سمه اما قیافه پسر متوجهش میکرد واقعا خستس.وقتایی که به خاطر اثر سم خواب بود حتی به زور نفس میکشید ولی الان آرامش داشت.قطعا به خاطر اون همه خواب های پریشون و مسخره بازی خسته بود

_ه...هیون....
+جانم...
_چرا اونا منو دوست ندارن؟

قطره اشکی از چشمش جاری شد که هیونجین رو نگران میکرد

+کی دوست نداره لیکسی؟مگه کسی میتونه...
_اون میخواد منو زندانی کنه...میخواد تو اتاق پر از سوسک زندانیم کنه...
+کی میخواد....
_هیونجین نرو...پیشم بمون..

هیونجین اشک های پسر رو پاک میکنه و بوسه های کوتاه رو گونه هاش میکاره.از پشت بغلش میکنه و محکم اون رو به خودش میچسبونه.

_هیشش.من هیچ جا نمیرم قشنگم.همینجام خب؟

فلیکس هق هق آرومی کرد و تو بغل هیونجین آروم شد.اما ذهن هیونجین پر از سوال شده بود. فلیکس داشت راجب چی حرف میزد؟ کی میخواست زندانیش کنه؟ ربیت به چه ربطی به ماجرا داره.

I hate loving youWhere stories live. Discover now