هوسوک: کیم...ته...یونگ
هوسوک با خشونت و شمرده شمرده اسم تهیونگ رو زمزمه کرد و باعث شد تا اون به خنده بیفته
تهیونگ: مگه اشتباه میکنم؟
هوسوک: دهنتو ببند
صورت بیحالت تهیونگ با مقدار زیادی پوزخند تمسخر آمیز پر شد
تهیونگ: برادرم قصد داشت تا بعد از تیکه تیکه کردن بدنت، هر قطعه رو توی اسید حل کنه تا ازت آینه عبرتی برای سایر خدمه و بادیگاردها بسازه اما من اجازه ندادم و تو رو کیلومترها توی جنگل روی کمرم با وجود این پای شکسته ام حمل کردم
هوسوک: تا زنده به گورم کنی؟
لبخند تلخ شکل گرفته روی لب های هوسوک حتی از پوزخند تهیونگ هم دردناک تر بود
تهیونگ سرش رو با بی تفاوتی تکون داد و سپس با وقاحت لب زد
تهیونگ: نباید ازم متشکر باشی؟
هوسوک دندون هاشو روی هم سایید و با حالتی که تقریبا به جنون رسیده فریاد کشید
هوسوک: ازت متنفرممممممم...
آب دهانش رو با شدت از اون فاصله زیاد به سمت تهیونگ پرتاب کرد اما نتیجش فقط به سمت خودش برگشت و باعث تمسخر اون شد
هوسوک: جونگکوکااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟
بدون توجه به تهیونگ، با غصه نالید و سپس به سمت بالا نیم خیز شد و سعی کرد تا خودش رو به کمک پاهایی که آزاد بودن به طرف بالای گودال و جایی که تهیونگ ایستاده بود بکشه تا بتونه جونگکوک رو پیدا کنه و پس از وارسی کردن تمام بدنش و مطمئن شدن از سلامتیش، اون رو سخت در آغوش خودش فشار بده اما هر بار با شدت بیشتری نسبت به قبل، سقوط میکرد و درد بیشتری رو به جون میخرید
در نهایت، زمانی که پس از بارها تلاش شکست خورد و از راه انداختن نمایش سرگرم کننده ای برای تهیونگ خسته شد، سرش رو تکون داد تا عرق های روی صورتش به سمت گلوش سر بخورن و ملتمسانه فریاد کشید
هوسوک: برادرم کجاست؟ چه بلایی سرش آوردی عوضیییی؟؟؟؟؟
با نهایت قدرتی که براش باقی مونده بود، رو به تهیونگ فریاد کشید و باعث شد تا اون خشمگین بشه و با پای سالمش به سنگ متوسطی لگد بزنه
سنگ از بالای گودال سقوط کرد و روی بدن خونین هوسوک افتاد و باعث شد تا بدنی که کمی به سمت بالا نیم خیز شده بود، دوباره روی خاک خیس سقوط کنه
هوسوک: آخخخخ
تهیونگ روی زانوی سالمش به سمت جلو خم شد و آفتابی که فقط روی نورانی کردن هیکل بی نقصش تمرکز کرده بود
تهیونگ: این جنگل به حدی بزرگ که برای دفن کردن دو تا جنازه کافی باشه
پوزخندی به صورت وحشت زده هوسوک زد و سپس بیل رو از روی زمین برداشت و مشتی خاک که با شدت روی تن هوسوک پاشیده شد
![](https://img.wattpad.com/cover/352063231-288-k490085.jpg)
YOU ARE READING
Go Master / KookV
Fanfictionژانر مافیایی با داستانی جذاب که نفس توی سینه حبس میکنه خلاصه جونگکوک طی یک اشتباه با کوچکترین پسر رئیس مافیا که به اختلال مازوخیست مبتلاست، میخوابه و باعث میشه تا تهیونگ در حین رابطه جنسی آسیب ببینه سرنوشت جونگکوک به دستای پدر خشنی میفته که جز تهیون...
part 10
Start from the beginning