• خـلاصـه:
کیم تهیونگ مجبور میشه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمیکنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق رو باهاش تجربه کنه.
• بـرشی از داسـتان:
- مثل اینکه یادت رفته چرا اینجایی.
+ مگه میشه بدبختیای که ب...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
رانندهش پایین پلهها منتظرش بود و جونگکوک وقت رو هدر نداد. بلافاصله از درِ بازشده توسط راننده داخل رفت و روی صندلی عقب بنزش جا گرفت. - سریعتر از همیشه حرکت کن.
جملهی دستوریش به گوش راننده رسید و افزایش سرعت ماشین رو به وضوح احساس کرد. سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد، چشمهاش رو بست و با نوک انگشتهاش روی ران راستش ضرب گرفت. دقایق به سرعت سپری شدن و جونگکوک با توقف ماشین متوجه شد مدت زیادی غرق در افکارش بوده، جوری که گذر زمان رو حس نکرده. در ماشین باز شد و با هجوم هوای تازه و مطلوب بهسمتش، چشمهاش رو باز کرد و با اقتدار و تحکمی ک مختص به خودش بود از ماشین پیاده شد. بیحوصله و کلافه مسیر رسیدن تا خونهش رو پشتسر گذاشت و در نهایت مقابل واحدش متوقف شد. در رو با کلیدش باز کرد و صندلهای سیاهش رو بهجای کفشهاش پوشید. کتش رو از تنش بیرون کشید و حین بازکردن دکمههای انتهاییِ پیراهنش ابروی راستش رو بالا انداخت و نگاه کنجکاوش رو توی خونهی ساکت و غرق در آرامش چرخوند.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.