part 2

39 10 7
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.



____________


بی حوصله و بی توجه به ادامه چت با هیونگ هاش از چت بیرون رفت و به عکس اون پسر نگاه کرد.

قیافه "مثلا من ناراحتم"ی به خودش گرفت.

با دست راستش گوشی رو نگه داشت و دست چپش رو با حالت کاملا فیکی گذاشت رو چشماش.

+مال خودم میکنمت

به عکس پسرک نگاه کرد و نیشخند زد.

+به امید اینکه حرف اخر جمله قبلیم رو بهم بگی.


*ساعتی بعد*

*ساعتی بعد*

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

________

گوشیش رو پرت کرد رو تخت.
رفت سراغ دفتر برنامه هاش و با نگاه کردن به تقویم فهمید 28 ام نوبت عکس برداری داره....که فاککک 28 ام همین فردا بود.

زمان کمی طول کشید که خودشم به عاقبت گوشیش دچار شد.
صدا های ناواضح و بی مفهوم در می‌آورد و دست و پاهاش رو به اطراف پرت میکرد که سرنوشتی جز برخورد با تشک نرم تختش نداشتن.

+میخوام بخوابم...خررر...کونییی....نمیخواممم اصلا مگه من کارمند بانکم که هر روز پاشم بیام عکس برداری...دو روز پیش داشتم فردا دوباره سه روز دیگه.

ادای گریه کردن رو در اورد.

*سه ساعت بعد*

بعد از ساعتی عر زدن بخاطر نامردی های دنیا در حالی که هنوز زیر قسط نرفته نمیدونه نامردی چیه بلند شد و شروع به حاضر شدن کرد.

با سشوار موهاش رو خشک میکرد و در وصف خودش شعر می‌سرود.

+ولی من چقدر خوشگلما....بهشون حق میدم با این همه زیبایی که من دارم هر روز بخوان مدلشون بشم چشم نخورم....باید واسه خودم اسپند دود کنم.

بلند شد و حوله اش رو در اورد.
قبل از رفتن سمت کمد لباس هاش بوتی خودش رو اسپنک کرد و چشمکی به خودش زد.

+چجوری دلتون میاد ددی من نشین بی لیاقت ها.

با صدای آلارم گوشیش فهمید به اندازه کافی هیونگ هاش رو معطل کرده.
با شیطنت ابروهاش رو بالا انداخت و به ساعت نگاه کرد.

+هومم ساعت چهار و نیمه به اندازه کافی الاف شدن دیگه اماده شم برم.

بله شاید بگید چقدر رو مخ ولی باید بگم که خودتونید این یکی از عادت های کیم تهیونگ از قصد دیر میره سر قرار هاش چون فکر میکنه اینجوری با کلاس میشه.
____________















____________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


not your businessWhere stories live. Discover now