[پاریس-فرانسه-عمارت پارک]

یونگی حاضر بود قسم بخوره که تا الان جیمین 12 دست لباس عوض کرده بود و هرسری از هرکدوم یه ایرادی میگرفت
~این خیلی جذبه ‌.. اینو دوست ندارم ‌.. این تکراری شده ‌.. رنگش خیلی جلفه ‌.. رنگش خیلی خنثی ست ‌.. خیلی گشاده چاق دیده میشم ‌.. خیلی اسپرته ‌.. بیش از حد رسمیه و ‌..

وقتی دید دیگه تحمل غرغر کردنای دوست پسر عسلیش رو نداره هوفی کشید و درحالی که سمت چمدونش میرفت گفت:
- قند عسل یک دقیقه وایستا

جیمین کلافه از اینکه نتونسته لباس مورد نظرش رو پیدا کنه جلوی ایینه ایستاد و با پاش روی زمین ضرب گرفت

وقتی یونگی برگشت یک سری لباس های یاسی رنگ توی دستش داشت ‌، اونارو سمت جیمین گرفت و گفت:
- میخواستم بعدا بهت نشونشون بدم اما از اونجایی که دیدم خیلی داری توی انتخاب لباس سخت گیری میکنی برات اوردمش!

جیمین بهت زده لباسا رو از یونگی گرفت یونگی با لبخندی هولش داد تا بره و اونارو بپوشه

حدودا یک دقیقه بعد وقتی لباسهارو که شامل یک شلوار پیرهن حریر و مینی کت یاسی میشد پوشید با چشمهایی براق به خودش توی ایینه نگاه کرد

یونگی توی پذیرایی با گوشیش مشغول بود که یکدفعه پریدن جسم سنگینی روی بدن رو احساس کرد و اون کسی نبود جز جیمین که با خوشحالی سرش رو توی گردن یونگی برده بود~ اینا خیلییی خوشگله یونگییی

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

یونگی توی پذیرایی با گوشیش مشغول بود که یکدفعه پریدن جسم سنگینی روی بدن رو احساس کرد و اون کسی نبود جز جیمین که با خوشحالی سرش رو توی گردن یونگی برده بود
~ اینا خیلییی خوشگله یونگییی

یونگی لبخندی زد و دستش رو دور کمر پسر حلقه کرد
- دوسش داری؟

جیمین چینی به بینیش داد و گفت
~ یااا ‌.. دوسش دارم؟!! مردک من عاشقش شدم!

یونگی قهقهه ای زد و گفت
- بدو برو مزه نریز ‌.. همین الانشم با این لباس بیش از حد سکسی شدی کاری نکن مجبور بشیم دیرتر به مراسم بریم

جیمین از روی یونگی بلند شد و لگدی به پاش زد و با حرص گفت
~یااا شیبالیااا گمشو اونور مرتیکه منحرف جنسی

یونگی دوباره بلند بلند خندید و سعی کرد به خاطر ارامش پسر عسلیش و زنده موندن خودش سکوت کنه!



[پاریس-فرانسه-عمارت دراکولای ارشد]


جونگکوک با کت لانگ سفیدی همراه با شلوار بگ لی یخی وارد سالن عمارت شد و طبق عادت همیشگی صداش رو روی سرش انداخت و فریاد زد:
+لوولوو خااان

black bell | ناقوس سیاهحيث تعيش القصص. اكتشف الآن