[ پاریس-فرانسه-قنادی jk ]
جونگکوک نگاهش رو دنبال تهیونگی که حالا کت مشکی رنگش رو دراورده بود و با یک پیراهن مشکی به وسایل نگاه میکرد داد
+پیشبند بدم؟تهیونگ اروم سر تکون داد و بعد از اینکه پیشبند رو از جونگکوک گرفت و تنش کرد گفت :
_ واقعا جدی هستی ؟! پیشبند صورتی با طرح موز؟+ کمی احساسات دراکولا جان
تهیونگ آهی کشید و مشغول درست کردن سوفله شد
بعد از چند دقیقه که تهیونگ مشغول مخلوط کردن ارد و مواد دیگه بود جونگکوک همونطور که دست به سینه نگاهش میکرد بهش نزدیک شد+یادمه زمانی که توی کره بودم و درباره شیرینی پزی میخوندم اسمت توی افراد معروفی که به شیرینی پزی علاقه دارن و توش استعداد دارن بود!
تهیونگ حرفی نزد پس جونگکوک ادامه داد:
+ حتی یادمه که یکبار توی 15 سالگی یک مصاحبه با خاندان سلطنتی داشتن و توی اون مصاحبه تو پای سیب و هلو درست کرده بودی!تهیونگ با یاد اوری اون دوران لبخندی زد اما بعد از چند ثانیه لبخندش محو شد و با حالتی که هیچ حسی رو نمیشد توی صورتش تشخیص داد گفت:
_ اره ... اون جزو اخرین سالهایی بود که شیرینی درست کردمجونگکوک چشمهاش گرد شد و با تعجب گفت:
+ یعنی بعد از اینکه دراکولا شدی دیگه شیرینی درست نکردی؟! یااا تو چقدر پابوییتهیونگ به سمتش برگشت و دستشو به کمرش زد و با حرص گفت:
_صدبار بهت گفتم حد خودتو بدون! نکنه واقعا هوس کردی خونتو بخورم؟جونگکوک نگاهی به سرتا پای دراکولا انداخت و با نیشخندی گفت
+ای جان .. شبیه خانومای خونه شدی!و ابروهاشو بالا انداخت که باعث شد داد تهیونگ بالا بره و یکی از قاشق های چوبی روی میز رو به سمت جونگکوکی که داشت فرار میکرد پرت کنه!
وخب جونگکوک همچنان بلند بلند میخندید!بعد از حدود یکساعت سوفله ها پخته بودن و تهیونگ با پاشیدن پودر قند روی اونها کارش رو تموم کرد
وقتی پشت میز نشستن جونگکوک با دیدن سوفله ها سوتی کشید و گفت:
+خدایا ... پس اون همه تعریف توی اینترنت الکی نبودتهیونگ برطبق عادت همیشگیش پوزخندی زد و گفت
_ مگه شک داشتی؟!+ نه اما وقتی گفتی از اخرین باری که قنادی کردی 10 سال میگذره .. اره اونجا شک کردم!
تهیونگ پوفی کشید و مشغول خوردن سوفلش شد!
جونگکوک تکه ای از سوفله رو برداشت و بعد از خوردنش با چشمایی که گرد تر از حالت معمول شده بود با دهنی پر گفت:
+هومم .. یااا خایلی خب شداا(خیلی خوب شده)تهیونگ پوزخندی زد و گفت:
_ آهااا کی بود میگفت شک دارم خوب درست کنی؟!جونگکوک همونطور که تند تند سوفلشو میخورد شونه ای بالا انداخت و گفت:
+ نمیدونم!.. من که .. نماشناسام(نمیشناسم)
ESTÁS LEYENDO
black bell | ناقوس سیاه
Fanfic( فصل اول ) جونگکوک نگاهی به کلیسا انداخت و سرشو بالاتر برد + ناقوس سیاه؟ تاحالا ندیده بودم یک ناقوس سیاه باشه ! ... اینجا میتونه یه لوکیشن بینظیر برا ضبط فیلم ترسناکا باشه ! شاید یه ویدیوی قنادی اینجا ضبط کردم ... پسر مو سیاه درحال مسخره بازی و ف...