Ep:5

17 6 34
                                    


امپراطوری ادلوایس:1723

کت رسمی تنش رو در اورد و با یه لباس راحت تر عوضش کرد ، شمشیرش رو برداشت و به سمت محوطه حرکت کرد ، شوالیه ها و سربازا همه با دیدنش به صف ایستادن اما با دست اشاره کرد که راحت باشن و خودش به سمت محل مورد نظرش رفت ، نفس عمیقی کشید و شروع به تمرین کرد.

خسته بعد ازچند دقیقه تمرین  به طرف ظرف ابی که روی میز توی محوطه  قرار داشت رفت و جرعه ای اب نوشید.
خواست دوباره برگرده و به تمرینش ادامه بده ک با صدا شدن اسمش ایستاد:

-شوالیه.

به طرف صدا برگشت و به شخص رو به رورش نگاه کرد، پرنس سوم با لباس  سفید رنگ تمرین و چکمه های ساق بلند  مقابلش ایستاده بود،سریعا صاف ایستاد و احترام گذاشت ، سایمون جلو اومد:

-شوالیه حریف برای تمرین نمیخواید؟

لی به ارومی نگاهشو روی بدن پرنس رو به روش  چرخوند، دوباره به صورتش نگاه کرد،  نسیم موهای قهوه ای رنگش  رو از اون حالت تمیز همیشگی خارج کرده بود و باعث شده بود شلخته روی پیشونیش بریزن و همه اینا بجای یه مبارز بیشتر ازش یه پسر بچه ی تخس  ساخته بودن، سلاحش رو برداشت :

-البته!

سهون لبخندی زد و بعد از جدا کردن شمشیرش از غلاف به سمت میدون تمرین رفت.
لی دستی به موهاش کشید، به عقب هدایتشون کرد و مقابلش قرار گرفت ، دوتایی گارد گرفتن و بعد شروع درگیریشون بود .
اما لی  به جای حمله فقط ضربات رو دفع میکرد و مقابل حمله هاش فقط دفاع میکرد ، سهون بعد از چند حمله که توسط لی دفع شد ایستاد و غر زد:

-این انصاف نیست که فقط جا خالی بدی، بهم حمله کن.

از اول هم مطمئن نبود مبارزه کردن با پرنس سوم کار درستی هست یا نه ، لی یک شوالیه محافظ از اون مهم تر یک مبارز واقعی بود که تازه از جنگ برگشته ، و زنده برگشتن ازجنگ توانایی زیادی نیاز داشت، نا مطمئن پرسید:.

-از این بابت مطمئنید؟

سهون دوباره گارد گرفت و سرش رو تکون داد :

-شاید درحدت نباشم ولی تمام تلاشمو میکنم.

لی بعد از شنیدن این حرف لبخند زد و متقابلا توی حالت اماده باش قرار گرفت ، شاید قوی تر بود اما میتونست توی یک سطح با پسر شجاع رو به روش مبارزه کنه:

-پس حمله میکنم!

بعد از اتمام حرفش با تمام قدرت به سمتش حمله کرد و سهون به سختی مشغول دفع حملاتش شد اما تا حدودی موفق بود .
بعد از گذشت نیم ساعت بلاخره سهون رضایت داد که مبارزه کردن رو بس کنن و بعد بلافاصله همونجا روی زمین دراز کشید.
لی سریع به سمت رفت:

-سرورم چرا روی زمین دراز کشیدین.

سهون با دست اشاره ای به لی کرد و ازش خواست جلو بیاد:

{...Rhodante...}Where stories live. Discover now