6:cheng gets the truth

248 36 89
                                    

در اسکله ی نیلوفر سیژویی و جینگ یی از شمشیر هایشان پایین امدند و به جین لینگی که در اسکله ایستاده بود و با خوشحالی برایشان دست تکان میداد ، لبخند زدند. 

"شما دوتا اینجا چیکار میکنید ؟ اگه ارباب لان بفهمه که شما دوتا اینجا هستند توی بد دردسری میوفتین "

" اجازه داشتیم که بیایم و ببینیمت "سیژویی همچنین اضافه کرد که انها به دستورات عمل کردند تا استادشان را خشنود کنند ." درکنارش ...ما خوشحالیم که یه مدتی از اونجا دور شدیم ... احوال هانگونگ جون بخاطر دلایلی خیلی به هم ریخته و اشفته اس"

"میدونی چرا ؟"جینگ یی با ارنج به او تلنگوری زد .

"الان شما دوتا باید چیکار کنید ؟ "جین لینگ با کنجکاوی پرسید زیرا هیچ کس راجع به مشکلاتی که در مقر ابر بود صحبت نمیکرد .. با دقت نگاهی که بین ان دو را برسی کرد . از نگاهشان فهمید همان قدر که نمیتوانند چیزی بگویند نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند ...نیاز به سوال کردن نبود .بدون شک چیزی اشتباه بود .مطمعنا جینگ یی مانند پیرزن ها به غیبت مینشست اما سیژویی نمونه خوبی از یکی از عضو های شایسته ی قبیله ی گوسو لان بود و نمیگذاشت که او نیز چیزی بگوید .

"استاد لان داشت کسی که میخواست در مورد وی ووشیان و هانگونگ جون صحبت کنه رو تقریبا با شمشیر بزندش . منظورم اینکه  مگه همه نمیدونن که نباید حتی اسم اون مرد رو جلوی هیچ یک از اعضای گوسو لان اورد ؟به خصوص هانگونگ جون "

"فایده ای نداره . اون مرد سیاه و قرمز پوش داره با خیالت راحت پرسه میزنه بدون اینکه بدونه کسی رو عصبانی میکنه .(نیکلاس :با خیال راحت پرسه میزنه ؟ آر یو کیدینگ می ؟)ما دستور دادیم که هر کسی که جزوی از قبیله ی گوسو لان نیست هم اون رو دور بندازه ظاهرا ، اما در حال حاضر هانگونگ جون به همراه بعضی از شاگرد ها مقر ابر رو ترک کرده ...شرم اوره که ما باهاشون نرفتیم"

"شاید اون مردی که اونجوری لباس پوشیده یه چیزی میدونه و منتظره واکنش ماست "(منظورش اینه که فکر میکنن اون طرفی که شایعه اش پخش شده و میگن لباس سیاه و قرمز پوشیده ویینگ نیست )" جین لینگ خندید و سپس اهی کشید . "ولی قبول دارم کاشکی همچین کار مزخرفی موقعی که زمانی که داشتم فرار میکردم انجام نمیدادم (اون جایی رومیگه که جین یائو گیرش میندازه و ویینگ میپره وسط تا نجاتش بده )...که باعث بشه که بقیه دروغ هاش رو باور کنیم و به رهبر تذهیبگرا  شک کنیم (یائو رو میگه ) "همان طور که قدم برمیداشت سنگ زیر پایش هم لگد کرد . 

وقتی که از جایی که بقیه بودند دور شدند صدایش را پایین اورد و با صدای ارامی پرسید "خیلی خب حالا هیچ کس صداتون رو نمیشنوه ... چه بلایی سر شما دوتا اومده ؟ "

" ما یه پیام مخفی برای داییت داریم و باید همین الان پیام رو بهش برسونیم " سیژویی گفت و جین لینگ متوقف شد و بعد با عصبانیت بر سر انها فریاد کشید 

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 15, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

wei ying's destroyed heart Where stories live. Discover now