▪︎Face14▪︎

Começar do início
                                    

لبخندش ساختگی و مصنوعی بود کاملا مشخص بود که مدت ها اون لبخند رو جلوی ایینه تمرین کرده بود تا بتونه به چشم بیمار های مراجعه کننده خوش خنده بنظر برسه.

جونگ کوک تشکر زیرلبی کرد و به سمت اسانسور رفت که متوجه شد زمینی که روش راه میره زمین طبقه چهارمه پس نیازی به استفاده از اون اتاقک فلزی معلق و متحرک نبود.

به شماره ی در ها نگاه کرد.

440
441
442
443

و بالاخره اتاق 444.

پشت در ایستاد و از پنجره ی شیشه ای کوچیک روی در به امید دیدن چهره ی جیمین به داخل اتاق نگاه کرد.
جیمین خیره به هوای گرگ و میش غروب ساکت و اروم روی تخت نشسته بود.
انگار وضعیت پسرک خواننده از خودش بهتر بود ، بااینکه جونگ کوک جیمین بیهوش رو به بیمارستان رسونده بود اما خودش دو ساعت دیر تر از پسر بهوش اومد و این در عین خنده دار بودن شرم اور بود.

ضعف های جسمانی همیشه وجود داشتن تا تورو شرمنده و خجالت زده کنن.
درست وقتی تو یه جمع دوستانه مشغول نوشیدنی یهو حمله ی عصبی دردناکی بهت دست میده و این تویی که فضای لذت بخش دورهمی رو از بین میبری.
موقع انجام کار های مورد علاقت بدنت با ضعف وحشتناکی رو به رو میشه و مجبوری مدت زیادی رو دراز بکشی تا بدنت به حالت نرمال برگرده و این زمان ارزشمندت رو هدر میده.

نفسش رو بخاطر شدت گرفتن درد قلبش بخاطر افزایش تپش های قلب بیمارش حبس کرد و بعد از چند ثانیه نفسش رو با بازدم عمیقی ازاد کرد.

دستشو روی دستگیره گذاشت و اروم در رو باز کرد.
با صدای لولای در نگاه پسرک روی تخت از درخت های کاج پشت پنجره گرفته شد و به سمت در چرخید ، با دیدن اون چهره ماتش برد.

یعنی دوباره توهم زده بود؟
مثل دیشب؟
دیشب به محض اینکه تونسته بود اون توهم قدرتمند رو لمس کنه بیهوش شده بود.
پرستار ها بهش گفتن کسی که اونو به بیمارستان اورده به محض رسیدن به بیمارستان بیهوش شده و حالا تحت نظره.
موقعی که دوتا از پرستار ها باهم راجب پسر جذابی با دست فول تتو صحبت میکردن فهمیده بود که اون پسری که به دادش رسیده و به موقع به بیمارستان رسوندتش بر اثر حمله ی تفسی دچار هیپوکسی شده ، تمام مدت نگران اون پسر روی تختش نشسته بود و به درخت ها نگاه میکرد.
انتظار نداشت اون توهم رو حالا توی اتاق خصوصی بیمارستان درحالی که لباس های آبی بیمارستان به تن کرده ببینه اونم حالا که به توصیه پزشکش دوز بالایی از اون داروی ضد توهمش از طریق سرم وارد رگ ها و خونش میشد.

جیمین نگاه سردی تحویل نگاه تحملگر جونگ کوک داد و دوباره به درخت ها خیره شد.
آیدل جوان عادت کرده بود که همه جا و تو هر لحظه و گوشه کناری اون توهم رو ببینه ، پس اگه اون انقدر قوی شده بود که دارو ها اثری نمیکرد بهتر نبود تا اونو کاملا نادیده بگیره؟

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Mar 03 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

𝗙𝗮𝗰𝗲Onde histórias criam vida. Descubra agora