Part 3

64 13 0
                                    

زی

بعد از رفتن ادوارد نیو رو تا ویلای تام تعقیب کردم رفت داخل ویلا .منم فقط و فقط محض کنجکاوی رفتم داخل خونه بقیه ادما انقدری خسته و ترسیده بودن که متوجه حضور من نشن البته من از حیاط پشتی رفتم و فقط اتاق نیو بود که به حیاط پشتی راه داشت

اینو همون شبی که از جنگل برگشت و تعقیبش کردم فهمیدم بقیه اتاقا نسبت به حیاط پشتی هیچ پنجره ای نداشتن فقط اتاق نیو بود که یه پنجره بزر گ داشت.

پشت پنجره اتاق خیلی سریع و بدون هیچ سر و صدایی ایستاده بودم میترسیدم نیو وجودمو حس کنه و این چیزی بود که من نمیخواستم البته فعلا.

به اتاقش رسید و سریع تو یه حرکت تیشرتشو از تنش در اورد.

حوله رو برداشت رفت تو حموم.

پشت پنجره تو هوای تاریک با اینکه پنجره پرده هم داشت اما من به لطف خون اشام بودنم و چشمای تیز بینم تونستم بالا تنه بی نقص و سفیدشو ببینم. اون شاهرگ لعنتیش که با دیدنش خارش لثه ام رو حس میکردم .اهههه حتی فکر کردن به فرو رفتن دندونای نیشم تو اون رگ پر از خونش منو به وجد میاره . ضربان قلبش

هنوزم بالاست. میتونم خیلی راحت بشنومش اون هنوزم میترسه

اون نیپل های قهوه ایش که با دیدنشون هوس میکردم بین انگشتام بچلونمشون و با زبونم لیسشون بزنم.

مسخ شده داشتم نگاش میکردم و تو رویاهای خودم بودم که باشنیدن صدای کوبیدن در حموم فهمیدم رفته.

اینجا موندن نه به نفع منه نه نیو . قبلا هیچوقت خونی به این شیرینی رو حس نکردم و برای خوردن خون کسی انقدر مراعات نکردم . و اما راجب این پسر نمیدونم چرا اما انگار همه چیز فرق داره . فعلا نمیخوام بلایی سرش بیارم و یا حتی خودمو بهش نشون بدم . شاید هیچوقت این اتفاق نیفته . اما اون واقعا کیوته برعکس اون رفیق رو اعصابش ادوارد از دیدن نیو ارامش میگیرم.

اما قبلا هیچ کدوم از این احساست رو نداشتم . صدای وین رو شنیدم که از حموم بیرون اومد داشت اهنگ میخوند صداش خیلی قشنگه...

صبر کن ببینم چرا دیگه نمیخونه

نیو: هی کسی اونجاست؟

شتتتتت منو دیده بااخرین سرعتی که از خودم سراغ داشتم از ویلا بیرون رفتم.

توراه خونه مدام به حس های ضد و نقیضی که داشتم فکر میکردم

چرا دوست دارم با رضایت کامل خودش خونشو بخورم این خیلی

عجیبه . برگشتم خونه و خدمتکارم رو دیدم

خدمتکار: سلام عالیجناب

زی : سلام خبر جدیدی نیست؟

خدمتکار: عالیجناب جکی بازم قوانین رو زیر پا میزاره و شبانه

They Exist(Completed)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin