shot1

3.8K 620 27
                                    

.
.
.

جیمین گوشه‌ی سالن بزرگ و نیمه تاریک ایستاده بود و ویسکی تو‌ی دستش رو مزه می‌کرد.


برای بار هزارم به جونگ‌کوک، رفیق بد قولش پیام داد.

- کجایی کوک‌؟ محض رضای خدا پسر، آقای لی داره مدام سراغت رو می‌گیره!

کوک رو از شش سالگی می‌شناخت‌، اون بهترین دوست و درست مثل برادرش بود.


اون‌ها تمام مراحل زندگی‌شون کنار هم گذروندن؛ حتی باهم وارد صنعت سرگرمی شدن و حالا جفتشون از معروف ترین سولوئیست های کی پاپ بودن‌؛ اون عاشق برادر کوچولوش بود البته جز مواقعی که دیر می‌کرد و با اعصابش بازی می‌کرد.



با نشستن دستی روی شونه اش با تعجب برگشت و با چهره خندون جونگ‌کوک رو به رو شد.

- های چیمی!

جیمین اخم کرد.

- زهر مار چیمی چند دفعه بگم وقتی تنها نیستیم اینجوری صدام نکن؟!

کدوم جهنمی بودی؟ آقای لی کلی سرم غر زد که دیر کردی.


جونگ‌کوک به چهره‌ی سرخ از عصبانیت رفیقش خندید و در حالی که به اطراف اشاره می‌کرد گفت:

- خب الان که تنها بودیم هیونگ.


در ضمن، می‌دونی که چقدر این مهمونی واسم مهم بود!


یکم حاضرشدن‌ام طول کشید و توی راه‌هم بدشانسی آوردم خوردم به ترافیک‌.

جونگکوک همین‌طور که صحبت می‌کرد اطراف رو با چشم‌هاش کنکاش می‌کرد‌، فضای کاملا لاکچری و سالن بزرگ دیزاین شده با گل و انواع خوراکی های گرون قیمت... حتی میز بار پر از شراب های گرون و خوشرنگ بود، اون بین چشمش ناغافل به مردی افتاد که باعث شد نفسش ببره... اون لعنتی چرا باید همون لحظه می‌خندید؟!

جیمین با سکوت کوک، رد نگاهش رو گرفت و رسید به کیم تهیونگ؛ کسی که جونگ‌کوک سالها روش کراش داشت و حتی سر در آوردنش از صنعت سرگرمی هم یکی از دلایل بزرگش تهیونگ بود، بازیگر معروف و خوش چهره کره‌ای که جدیدا فقط پروژه های هالیوود رو قبول می‌کرد و توی دنیا جز اولین ها و البته گرون ترین ها بود.

- پس بلاخره دیدیش؟


تازه از امریکا برگشته... خیال می‌کردم جین هیونگ اطلاعات غلط بهمون داده که امشب می‌اد، اخه وسط پروژه‌ی نت فلیکسه.

کوک لبخندی زد و اروم نگاهش رو از بُت رو به روش که درحال خوش و بش با یکی از کارگردان های بنام بود گرفت.

- می‌دونستم می‌آد.

جیمین نفس عمیقی کشید‌.

- فقط اگر بدونم چیه این لعنتیِ هوس باز چشم تو


رو گرفته خوب میشه... کوک حرف های جالبی پشت سرش نیست، اون استاد لاس زدن با همه‌اس دختر و پسرم فرق نداره، تهش همه رو تختش‌ان.

جونگ‌کوک بیخیال شونه ای بالا انداخت.

- خب منم یکیش!

جیمین پوفی کشید و عصبی گفت:

- تو هنوز خودت نمی‌دونی چقدر احمقی!


جونگ‌کوک، شاید واسه اون یه وان نایت باشی ولی خودت نمی‌تونی ازش دست بکشی‌.

جونگ‌کوک نگاه جدی سمت جیمین کرد.

- اون تمام چیزی که من از دنیا می‌خوام، بین هرگز نداشتن و یه شب داشتنش می‌خوام دومی رو انتخاب کنم.

GALOCHERWhere stories live. Discover now