𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖊𝖎𝖌𝖍𝖙𝖊𝖊𝖓

2.1K 242 86
                                    

با خستگی سرش رو روی فرمون گذاشت
خانواده‌ی بی منطقش متوجه نمیشدن که اون ازدواج کرده و همچنان رو حرفشون اصرار داشتن
جونکین پسر عمش بود، یه امگای غالب که تازه داشت ۱۷ سالگیش رو تموم میکرد
از وقتی هیونجین ۷ ساله و جونگین ۳ ساله بودن و با هم بازی میکردن خانوادشون تصمیم به ازدواجشون گرفتن و هیچ جوره کوتاه نمیومدن
هیونجین باور نمیکرد عمه و شوهرش چطوری میتونستن با وجود اینکه هیونجین امگای خودش رو داشت همچنان اصرار کنن
و بدتر از اون خود جونگین
چطوری میتونست همچین چیزیو قبول کنه؟
برای اولین بار خوشحال بود که فلیکس ازش متنفره
حداقل لازم نبود نگران ناراحت شدن و حسودی امگا باشه
به بار رفت تا برای مدت کوتاهی ذهنش رو از دغدغه هاش خالی کنه
.
.
.
صبح زود هیونجین در راه فرودگاه بود
تموم شب رو توی ماشین گذرونده بود و از مست کردن دیشبش سردرد مزخرف و رو اعصابی داشت و ترافیک لعنتی کمکی به کلافگیش نمیکرد
همونطور که فکر میکرد فلیکس حتی یه پیام هم نداده بود که بپرسه کجاست
کنار فرودگاه پارک کرد و با عجله داخل رفت
الانش هم دیر کرده بود
بین سکوها دنبال پسر میگشت که چشمش به صندلی ای گوشه‌ی سالن افتاد که امگای ریز جثه ای با چمدونی که بغل کرده بود روش نشسته بود
پسرک تو دنیای خودش غرق بود و متوجه هیونجین نشده بود
سمت پسر رفت و دستش رو روی شونش گذاشت
جونگین سرش رو بالا آورد و با دیدن هیونجین از جا پرید و با لبخند کیوتی هیجان زده گفت

جونگین: سلام هیونگیییی

هیونجین دستی به سر پسر کشید و لبخند زوری زد

+حالت چطوره؟

جونگین _ عالیم هیونگ خیلی خوشحالم میبینمت دلم برات تنگ شده بود

هیونجین به سر تکون دادن اکتفا کرد و چمیدون پسر رو گرفت

+لریم

رفت و امگا هم پشت سرش مثل جوجه اردکی که دنبال مادرش بود راه افتاد

کل راه موقع تعریف کردن های جونگین هیونجین تو فکر فلیکس بود
واکنش امگاش چی بود؟ عصبانی با ناراحت میشد؟ یا اصلا اهمیت نمیداد؟
خودخواهانه بود ولی هیونجین ترجیح میداد عصبی شدن امگا رو ببینه تا بی اهمیتی

جلوی در خونه نگه داشت و با برداشتن چمدون جونگین وارد شد
در حالی که چمدون رو بالا میبرد با چشم دنبال فلیکس گشت
امروز کلاس نداشتن پس کجا بود؟
میدونست که خانم مین برای دیدن پسرش چند روزی بانکوکه اما امگاش کجا رفته؟
چمدون جونگین رو توی اتاقی دور تر از اتاقای خودشون گذاشت و خواست بره که به جونگین توضیحاتشو بده که صدای بحث توجهش رو جلب کرد

_یعنی چی که نامزدشی؟؟ چرا چرت و پرت میگی

جونگین: انقدر باورش سخت نیست نامزدشم دیگه بذار خودش بیاد الان بهت میگه اها ببین‌..اومد
هیون بهش بگو من کیم دیگه

𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥Where stories live. Discover now