🐱ای خدایا ببین لطفا شوگولی ازت یه خواهش داره لطفا این اقا خوناشامه ی خوشتیپ منو ول کنه
🐥یونگییییی
🐱بلهههههه
🐥بیا دیگهههههه
🐱عههههه
🐥زودددد
🐱باشهههه
🐥کر شدم
🐱بدرک
( از دید جیمین )
لباس های یونگی را گذاشتم روی تخت که صدای داد تهیونگ اومد
🐯جیمینننننن
🐥وایییی بدبخت شدم
تهیونگ در اتاق یونگی را باز کرد و وقتی جیمین را دید اخم کرد
🐯چرا هرچی صدات میزنم جواب نمیدی
🐥ببخشید
🐯بیا بیرون
🐥چشم
جیمین اروم از اتاق خارج شد و به تهیونگی که شبیه
گوجه شده بود نگاه کرد
تهیونگ اومد سمتش و گوشش را گرفت و پیچوند
🐥اییییی
🐯برای چی روی صندلیم چسب ریخته بودیییی
🐥دوست داشتم
🐯عههههه
🐥اییییی گوشمممم
🐯خیلی نامردییییی
🐥اقا ببره ولم کن
🐯با منی
🐥اره
🐯کشتمت
تهیونگ افتاد دنبال جیمین
🐯وایسا کاریت ندارم فقط یه کتک سادس
🐥عمرا
جیمین سریع تر دوید که تهیونگ نگیرتش ولی از شانسه بدش تهیونگ خوناشام بود و از اون سرعتش بیشتر بود
تهیونگ جیمین رو انداخت روی کولش که جیمین شروع کرد به ول خوردن و مشت زدن به کمرش
🐥ولم کن میخوای منم بخوری
YOU ARE READING
اسم فیک : با اینکه میدونم دوستم نداری ولی عاشقتم
Fanfictionیونگی پسری که یک شب برای تفریح میره جنگل ولی همین تفریح کل زندگیش را تغییر میده کاپل ها : کوکگی - ویمین ژانرها:خوناشامی -اسمات