[Part14] هریِ لو؟ هریِ خالی

150 28 75
                                    


Vote & Comment (:

Flash back______

_"هرییی... چطوری فرشته، نمیدونی چقدر دلم تنگ شده واست.. مَــ.."

+"لویی"

صدای جدی و بیحال هری باعث شد اخماش تو هم بره :"چیزی شده آنجل؟"

+"راستش من.... من باید یه چیزی رو بهت بگم..."

_"داری نگرانم میکنی... همه خوبن اونجا اتفاقی افتاده؟"

+"آ.. آره یه اتفاق خیلی مهم... "

صداي نفس عمیق هری رو از پشت گوشی شنید:" ما نمیتونیم با هم باشیم لو..."

بی‌حال خندید:" شوخی مزخرفی بود هری... "
به تقویم نگاه کرد :" امروز چهارده امه نه سیزدهم، خواهش میکنم دیگه.. "

+"نه لویی! گوش کن"

لویی با قیافه مات برده به روبه‌روش نگاه کرد

+"من کاملا جدی ام... ما خیلی زود رابطه مونو شروع کردیم... چرا فقط قبول نمیکنی بچه بودیم هوم ؟... تو... تو وارد جامعه شدی هر روز افرادی رو میبینی که صد برابر بهتر از من و... منم... "

نمیخواست بشنوه! اصلا نمی‌خواست این جمله رو از زبون هری بشنوه: "لطفا نگو.."

همونطور که به سختی نفس می‌کشد حرفشو ادامه داد:" تو اینجوری نبودی هری... تو رفتی که بیای رفتی که... "

+" من قبلا عاشق نبودم لویی..."

خون داخل رگ هاش به وضوح یخ بست و ذهنش وارد خلا عظیمی شد "ا.. این.. دوسال دروغ بود؟.. همش؟.. چرت نگو هری"

تابه‌حال ندیده بود لویی اینقدر سخت حرف بزنه نفس عمیقی کشید :"گوش کن لو... دروغ نبود... هیچیِ هیچی دروغ نبود... حاضرم بهت قول بدم یا قسم بخورم!!!... اگه.. اگه زود تر باهاش آشنا میشدم تو هم این بین اذیت نمی‌شدی..من واقعا متاسفم "

_"باید ببینمت.."

+"لویی لجبازی نکن... نیازی بهش نیست... من.. من نمیتونم مثل قبل دوست داشته باشم... نه وقتی که... وقتی که "

_" دلت پیش کس دیگست " با تلخی و سردی گفت و لحنش به حدی سرد بود که لرز کوچیکی به اندام هریِ پشت خط نشست‌

+" اميدوارم زندگی خوبی رو شروع کنی.. و متوجه شی ما به درد هم نمیخوریم... من کنار تو اون حال خوب رو نمیتونم داشته باشم نمیتونم با تو... "

با عصبانیت داد کشید:" بس کن! چند وقته هری؟"

هری با لحن خجالت زده ای گفت: "چی چند وقته؟"

لویی چشم هاشو روی هم فشرد" لعنت بهت ک... میخوای مجبورم کنی بگمش نه؟...اگه این آرومت میکنه میگم.... چند وقته عاشق شدی؟...میخوای دوباره بشنویش؟ آرومت میکنه نه؟ این که عذابم بدی روحتو آروم میکنه آره؟ میگمش فقط بخاطر خودت میگمش... چند وقته (عاشق) شدی؟ " تک تک کلمات رو به سختی به زبون آورد به امید اینکه چیزی شبیه (سوپرااایز این یه شوخیه مسخره بود) از هری بشنوه و بعدش با لوس بازی های هری و ناز کردن لویی مکالمه تموم بشه

[Dark Sleep](L.S & Z.M) Where stories live. Discover now