Love Maze

40 3 1
                                    


_ تهیونگی تهیونگی! نگاهم کن!
با لبخند زیبایی که ناشی از شنیدن ملودی دلنشین و نازک صدای پسرک بود، به سمتش برگشت و نگاهش کرد:
_ جونم دلبرم؟
با چشمهای درخشانش که الان بخاطر خنده هاش تبدیل به یه خط بزرگ شده بود، به پسری که از خودش قد بلند تر بود نگاه کرد، روی چمن های حیاط نشست و دستش رو به کنارش روی زمین کوبید:
_ بیا کنارم لطفاا
با دیدن صورت شیرینش که با ذوق بهش نگاه میکرد قند تو دلش آب شد، به آرومی به سمتش رفت و کنارش نشست و دستش رو روی دستهای پسرک که رو زمین بود گذاشت.
_ باورم نمیشه، بالاخره دیدمت، بعد مدت ها... این زیادی غیر واقعی نیست؟
پسر، دست پسرک مو مشکی رو گرفت و بوسه ای بهش زد،دستش رو روی زانوی جمع شده اش گذاشت و به چشمهای خجالت زده و گونه های رنگ گرفته اش خیره شد:
_ اره عزیزم، میبینی؟ بالاخره میتونم با خیال راحت دست هاتو بگیرم...یا به آغوش بکشمت... یا حتی‌...
_ ببوسیم؟
با بهت تک خندی زد و دست راستش که آزاد بود رو به گونه ی پسرک کشید و چتری های بلندش رو از روی صورتش کنار زد:
_ جونگکوکااا
با همون لحن جوابش رو داد:
_ تهیونگااا
تهیونگ خندید، شصتش رو نوازش وار به گونه ی جونگکوک کشید.
نگاهش روی گونه های براق و پوست سفیدش چرخید، اینکه بالاخره میتونست بدون ترس داشته باشدش بهش حس آزادی میداد، حسی که خیلی وقت بود فقط با وجود این پسر حسش میکرد، نگاهش روی چشمهای سیاهش که برخلاف پوست روشنش، تاریکی کهکشان رو داشت رفت و بهش خیره شد:
_ عشق تو... چرا انقدر عجیبه؟
جونگکوک با تعجب کمی سرش رو کج کرد و منتظر ادامه ی حرفش شد
_ چشمهات به سیاهی کهکشانه، اما پوستت به روشنی خورشید، سعی میکنی ظاهرت رو خشن و بزرگونه نشون بدی، جوری که انگار همینی هستی که به همه نشون میدی، درحالی که من میدونم، زیر اون چهره چی پنهان شده... تو فقط یه پسر پاک و معصومی که بدون زدن بالم لب بیرون نمیره، تو فرشته ای یا انسان؟
جونگکوک که از تعریف های پسر مو لَخت رو به روش سرخ شده بود، با چشمهای درشت و لبهای نیمه باز نگاهش به سمت لبهای سرخ و قلبی شکلش رفت، چقدر بی رحمانه وابسته ی این پسر شده بود، معتاد عطر تنش، وابسته ی آغوش های اعتیاد آورش، و بدتر از اون، دلبسته ی بوسه های نرمی که روی لبهاشت میکاشت...
درحال که همچنان به لبهاش خیره بود جلو تر رفت و سرش رو به سمتش متمایل کرد:
_ نمیخوای... ببینی این بالم لب چه طعمیه؟...
تهیونگ که با حرف پسرک شیطونیش گل کرده بود، لبخند عجیبی زد و به سمت لبهاش خم شد:
_ عشق من...
و آروم لبهاش رو روی لبهای قلوه ای و خوشرنگ پسرک رو به روش گذاشت، دست راستش رو روی دستش گذاشت، محکم فشارش داد و چشمهاش رو بست.
عطر و حسی که از بوسه ی این پسر میگرفت رو هیچوقت، هیچ کجای دنیا نمیتونست تجربش کنه...
لبهای نرمی که با هر مکیدنش بیشتر به عشقش اضافه میکرد و هرثانیه براش شیرین تر میشد، جوری میبوسیدش که فکر میکرد با بیشتر حس کردنش اور دوز میکنه، یا عطر وانیلی که بیشتر از هر عطری میپرستیدش و دلش میخواست حسش کنه، چقدر دلش برای اونها تنگ شده بود...
به آرومی دست چپش رو روی یقه ی پیرهن دکمه دار سفید رنگ جونگکوک ‌کشید، سه دکمه ی اولش باز بود و سینه ی سفیدش رو خیلی خوب به نمایش میگذاشت، تهیونگ با یاد آوری این مسئله با حرص دستش رو به داخل پیرهنش برد و به سینه ی جونکگوک کشید و نوازشش کرد.
جونگکوک با تعجب با آخرین مکی که به لب پایینی تهیونگ زد ازش جدا شد، که با چشم هایی که انگار مست شده مواجه شد که بهش نگاه میکرد...دقیقا جوری که انگار به زیبا ترین آفرینش خلقت خیره شده‌...
_ چی توی اون وجودته که منو اینجور مست خودت میکنی؟ ها؟
جونگکوک با نگاهی خمار بهش خیره شد و لبخند دندون نما اما بی جون زد.
تهیونگ دوباره موهای نسبتا بلندش که تا بالای گوشش میرسید رو به آرومی به پشت گوشش هدایت کرد و ایندفعه دستش رو روی شلوار جین آبی نفتیِ زاپد دارش کشید و با انگشتهاش روش ادای راه رفتن رو در آورد.
جونگکوک خندید:
_ ته ته چیکار میکنی؟
با نگاه شیطنت آمیزی زیر چشمی به کوک نگاه کرد:
_ هومم... هیچی... فقط دلم برات تنگ شده
جونگکوک با تعجب خندید:
_ تهیونگ!؟
_ جونم؟
با پررویی تمام جوابش رو داد و باعث شد جونگکوک با حرص بخنده:
_ تو خیلی روت زیاده... میدونستی؟
_ هومم... شاید...
و دستش رو به بخش لخت رونش کشید، با شیطنت به جونگکوک که مشخص بود حرصش گرفته خیره شد و ناگهان دستشو برداشت‌.
جونگکوک که مشخص بود از این حرکت ناراضیه سریع بهش گفت:
_ هی... چرا تو...
_  فکر کردم خودت خوشت نیومد!
حرصی خندید و سرشو جلو برد و بینیش رو به بینی تهیونگ چسبوند:

_ یادم نمیاد همچین چیزی گفته باشم!
تهیونگ که از مقدار شجاعت پسرک خندش گرفته بود، تو یه حرکت سریع دستش رو گرفت و پرید روش و روی زمین زیر خودش دراز کشوندش، یکم بالاتر اومد و با لبخند ملیحی به پسرک زیبای رو به روش زل زد، موهاش که پایینش فر کمی داشت به زیبایی روی صورتش پخش شده بود و با سیاهی چشمهاش ترکیب شده بود، این پسر قطعا انسان نبود، این همه زیبایی فقط متعلق به یک الهه بود‌... الهه ی عشق.
نگاهش اینبار روی لبهای سرخ پسر چرخید و به سمتش خم شد و به نرمی لبهاش رو روی لبهاش گذاشت، متوجه بسته شدن چشم های جونگکوک بخاطر ارامشی که میگرفت شد و بعد از اون خودش هم چشمهاشو بست و گذاشت با عطر وسوسه انگیز و طعم خوب لبهاش به خوبی مست بشه...
لبش رو جدا کرد و اینبار روی خال کوچیک زیر لبش که بخاطر لبهای گوشتی جونگکوک پنهان بود گذاشت، همین باعث شد جونگکوک لبخندی بزنه و راهش رو برای بوسیدن خال لبش باز تر کنه.
سرش رو بالا آورد و با چشمهایی که دوباره به حالت خمارش برگشته بود نزدیک صورتش زمزمه کرد:
_ توهم منو ببوس
جونگکوک به آرومی سر تکون داد و دستهاش رو روی گونه هاش گذاشت و صورتش رو قاب کرد، سرش رو بالا آورد و اینبار خودش بوسه رو شروع کرد و لب پایینی عشقش رو مکید.
دستهای تهیونگ که کنار سر جونگکوگ ستون شده بود خیلی ریز به سمت موهاش که روی زمین بود رفت و نوازشش کرد.
روی آرنج هاش اومد تا بوسه رو برای پسرک زیرش راحت تر کنه.
به آرومی و زیبایی همو میبوسیدن، جوری که توی سکوت حیاط پشتی خونه فقط سر و صدای بوسه ی با عشق اونها پیچیده شده بود.
نسیم خنکی که توی هوای گرمِ اونروز میوزید حس و حال زیبایی رو منتقل میکرد.
بعد از گذشت چند دقیقه بوسه های پی در پی، بخاطر کم اومدن نفس از هم جدا شدن، هردو نفس نفس میزدن و توانایی حرف زدن ازشون گرفته شده بود، البته نیازی هم به حرف زدن نبود، چون وقتی به راحتی با خیره شدن به چشم های هم میتونستن حرفهای هم رو بخونن، چه نیازی به کلمات بود؟...

هلو گایز، میرای ایز تالکینگ!
نمیدونم، امروز نیاز داشتم یه کاری بکنم و شاید انقدر ساده بود، اپ کردن توی واتپد.
این روزا دلم گرفته و فقط برای یه شادی یا یه کار متفاوت کوچیک خودمو به ابو اتیش میزنم.
این قدیمیه، اولین سناریوم محسوب میشد... بنابراین خیلی مبتدیه اما خب، شما دوستش داشته باشین...
چون نه انگیزه ی نوشتن داشتم نه چیز شاد دیگه ای برای اپ، این رو انتخاب کردم.
دوسش داشته باشید، بلو هم دوستتون داره!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 02, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

LOVE MAZEWhere stories live. Discover now