آدم عجیب و دیوونه

945 205 20
                                    

بوم جلوی منظره مورد علاقه اش گذاشت

این خیلی قشنگ بود ... واقعا از اینکه مادر پدرشو پیچونده بود تا به اینجا بیاد راضی بود

یه جنگل خیلی آروم ، پر از منظره های قشنگ که کیم تهیونگ عاشقش بود

با انگشتاش منظره روبروشو قاب گرفت عقب جلو کرد انگار که از این صحنه عکس میگیره

عکس ... درسته تهیونگ باید چند روز کامل با اون دوربین دوست داشتنیش که پدرش بهش هدیه داده کلی عکس بگیره

بالاخره توی یه ماه که نمیتونست همه چیو نقاشی بکشه

منظوره مورد نظرشو انتخاب کرد با نیشخند سمت بوم و رنگاش هجوم برد

توناژ رنگ های سبز روشن تا لجنی رو روی 6 خالی کرد با قلم مو در حال ساخت رنگ چمنزار روبروش بود

با حس کردن صدایی از پشت سرش ، زیر چشمی نگاهی به عقب انداخت ... ناگهانی چرخید و خب

یه خرگوش بین بوته ها چیزی نبود که بترسونش

لبخند احمقانه ای به خرگوش زد

+ هیییی بانی ، سلاااام ... میدونی اینحا خیلی تنها بودم مرسی که اومدی ، من مراقب جلوی رومون هستم گرگ نیاد بخورتمون ، تو هم مراقب پشت سرمون باش که شیر نیاد پارمون کنه

قیافه متفکری به خودش گرفت

خرگوش نیم نگاهی بهش انداخت در حالی که توی چشماش اوسکل پلشت رو داد میزد کونشو سمت تهیونگ کرد توی بوته ها پرید

تهیونگ به خودش خندید دوباره سرگرم چمنش شد این واقعا جالب بود

کاری که هیچوقت خسته اش نمیکرد

خالق بودن ... خالق دنیای که خودش رقمش میزد

با زمزمه آهنگ زیر لب بوتشو کمی به دو طرف تکون میداد با رسیدن به قسمت زن خواننده صداشو نازک میکرد عشوه میریخت چشماشو ریز میکرد

ولی نمیدونست کمی دورتر یه پسر روی تپه چنبره زده

با چشمای خوشرنگش به این حرکات احمقانه اش میخنده

پسر کوچیکتر نیم نگاهی به گرگ روبروش انداخت که دلش میخواست بوت تهیونگ که توی هوا دورانی میچرخه رو گاز بگیره

اروم زمزمه کرد :هییییی شوگا ! اون زیادی برای خوردن خاصه ، فکر احمقانه ای نکن

گرگ مشکی روی پاهای پسر دراز کشید اجازه داد پسر با نوازشش به صحنه جالب روبروش خیره بشه

به پسر روبروش خیره شد در حالی که چوب قلم موشو توی دهنش نگه داشته

دستاشو روی هوا نگهداشته با اهنگی زمزمع میکنه میرقصه و میچرخه

شیرین بود .... خیلی شیرین ...

جونگکوک بشکنی روی هوا زد یه باد خیلی اروم ساخت سمت تهیونگ فرستاد

King Of Dragon |Vkook|Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin