پیشنهاد میکنم آهنگ رو پلی کنین و پارت رو بخونین.
در کمد سالن رو باز کردم و به لباسهام نگاه کردم. لباسهایی با تم تیره توی کمد قرار داشتند. یه ست برداشتم و بعد از پوشیدنش به اتاق خواب رفتم.
با نگاه به آینه، انعکاس دخترایی که روی تخت خوابیده بودند رو دیدم. به بدنهاشون که روی همدیگه قرار داشت، نگاه کردم و شب گذشته رو به یاد آوردم.
در حالی که ودکای تلخ روسی رو مزه مزه میکردم، روی مبل چرمی مشکی نشستم و به صحنهی روبروم نگاه کردم.
دخترایی که غرق در عشق بازی خودشون بودند و من فقط تماشاشون میکردم.
یکیشون دستش رو به سمت دراز کرد تا بهش ملحق بشم. پوزخندی زدم و از اتاق خواب به سالن برگشتم.
رویی خاکستری کاناپهی مستقل رو بلند کردم و از داخلش پتو و بالشت برداشتم.
تا نیم ساعت پیش، خونه جوری توی سکوت فرو رفته بود که انگار تا چندصد کیلومتری اونجا هیچکس زندگی نمیکنه ولی حالا این سکوت با صداهایی که از اتاق خواب شنیده میشد، شکسته شده بود.
روی مبل نشستم و دختری که از اون حصار رد شده بود، سراغم اومد.
× اینجا تنها چجوری سر میکنی؟
+ بهتره برگردی به اتاق، اونجا تنها نیستی.دختر نژاد دورگه شرقی-انگلیسی داشت و با ست مشکی که با پولک براق در لبهها تزئین شده بود، شب رو سر میکرد.
اومد روی پام نشست و دستاش رو توی موهام فرو برد. خودش رو بهم نزدیکتر کرد و سعی داشت من رو ببوسه که متوقفش کردم.
+ اول بهم بگو اسمت چیه؟
× دیرا و تو باید هری باشی!
+ چند سالته دیرا؟
× از همهی دخترایی که میاری تو خونهات این سؤال رو میکنی؟
+ تو برای من خیلی جوون به نظر میای.
× درسته، من ۱۴ سالمه.
+ من برات زیادی پیر نیستم؟
× فکر نمیکنم ۲۶ سال سن زیادی باشه.
+ من تو رو نمیخوام. میتونی به اتاق برگردی یا روی کاناپه بخوابی.دیرا سریع از روی پام بلند شد و روی کاناپهی کنار پنجره نشست.
ماه کمی نور به فضا میبخشید. یک پرتوی نقرهای رنگ برجستگیهای بدن دیرا رو مشخص میکرد و باد بیرون از ساختمون فریاد میزد.
به انعکاسم توی آینه نگاهی انداختم. مثل همیشه با موهای کوتاه دهه هشتاد، پیرهن مردونهی سفید که دوتا دکمهاش باز بود و شلوار جین مشکی، اواسط شب رو میگذروندم.
به دیرا نگاه کردم که سرش رو با دستاش گرفته و به نظر عصبی میاد.
+ چیزی میخوری؟
× نه.به آشپزخونه رفتم و یه لیوان آب سرد برای دیرا آوردم.
+ به نظر ناراحت میای.
× تو روانشناسی؟لیوان آب رو به سمتش گرفتم و گفتم: «اینو بگیر»
دیرا چند ثانیه با چشمای سرد بهم نگاه کرد و بعدش لیوان رو از دستم گرفت.بهش نگاه کردم که جرعه جرعه لیوان آب رو سر میکشه.
+ دختری به سن و زیبایی تو اینجا چی کار میکنه؟
× فقط دارم زندگی میکنم، اونا که تو اون اتاقن هم خوشگلن ولی ظاهراً تو هیچ کدوم رو نمیخوای.
+ اونا با هم زیبان ولی با من نه.× تو یه خوکی استایلز!
قهقهه زدم و گفتم: «توصیف قشنگی بود»پاکت سیگارم رو از جیب شلوارم در آوردم و یه سیگار روشن کردم.
+ میکشی؟
دیرا با نگاهش بهم فهموند که علاقهای به این کار نداره.آهنگ پس زمینه برای ما، صداهایی بود که از اتاق خواب شنیده میشد و داشت کمتر میشد. اونا دیگه خسته شده بودند.
+ میتونی بری بخوابی.× حتی نمیدونم اینجا چه غلطی میکنم.
+ داری راه رو اشتباه میری، دنبال چی هستی؟ عشق یا پول؟
× بیشتر عشق شاید.
+ پس جای درستی دنبالش نمیگردی، تو بیشتر دنبال خطری نه عشق.× از تو و تک تک اونایی که توی اون خراب شده کار میکنن یا مشتریان بدم میاد.
+ میخوای کمکت کنم؟
× حتماً میخوای من رو بدتر توی کثافت بندازی
+ انقدر دنبال حاشیه نرو، فردا برو به این آدرسی که بهت میدم، اونا یه شغل خوب بهت میدن.کاغذی که آدرس کتابخانه عمومی چشایر بود رو به دیرا دادم. دیرا چندثانیهای به آدرس نگاه کرد و بعد به پشتی مبل تکیه داد.
بلند شدم و با گفتن «شب بخیر» آپارتمان رو ترک کردم.
•••
خب اینم پارت اول.
امیدوارم دوستش داشته باشین. پارتهای بعدی طولانیتر خواهند بود.به نظرتون دیرا دنبال چیه؟
ممنون میشم اگر فف رو دوست دارین، به دوستاتون معرفیاش کنین.
ممنون که میخونین.