-باورم نمی‌شه برای تنبیه دارم اینکار رو می‌کنم. امّا از اون‌جایی که تو تاحالا توی همچین رابطه‌ای نبودی، مجبورم از همچین تنبیه پیش پا افتاده‌ای استفاده کنم بیبی.

فندکش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و شمع قرمزرنگ رو روشن کرد.
شمع رو روی شکم جونگ‌کوک گذاشت و بعد از چند ثانیه پارافین‌های آب شده، از لبه‌های شمع سرازیر شدن و پوست لطیف و سفید شکم جونگ‌کوک رو سوزوندن.

-عاه... می..می‌سوزه ددی!

-دوست داری کلمه امنت چی باشه بیبی بوی؟

-نم..نمی‌دونم...عای...

-می‌تونی یه رنگ انتخاب کنی.

-ق..قرمز؟

-هوممم...

تهیونگ ایستاد و با پوزخند کشنده‌لش که شدیدا جذابش کرده بود، لب زد:

-اوکی لیتل بوی. حتما الان سوزش شمع، کم‌کم برات عادی شده نه؟

جونگ‌کوک با تردید سرش رو به معنی آره تکون داد؛ امّا سریع به حرف اومد:

-ب..بله ددی.

تهیونگ از روی میز، ویبراتوری با اندازه‌ی متوسط برداشت و اون رو توی حفره‌ی امگا قرار داد.

+آه ددی... این... این دیگه چی بود.

جونگ‌کوک خودش رو به‌خاطر این لکنتِ لعنتی که سراغش می‌اومد لعنت کرد و منتظر به تهیونگ چشم دوخت.

تهیونگ کنترل ویبراتور رو توی دست‌هاش تکون داد.

-الان می‌فهمی بیبی.

ویبراتور رو روشن کرد و باعث شد پسر کوچیک‌تر، بدنش روی تخت بلرزه و بلند ناله کرد.
و این لرزش، باعث شد شمع تکونی بخوره و مقدار بیشتری از پارافین روی شکم جونگ‌کوک بریزه.
امگا، بلند تر نالید و اشک‌هایی که توی چشمش جمع شده بودن رو نادیده گرفت وقتی حرف نگران‌کننده تهیونگ رو شنید.

-اوه شانس آوردی بیبی. یادم رفت بهت بگم. این ویبراتو وقتی رو بالا ترین درجه‌اش قرار بگیره قطعا تکون نخوردن برات سخت می‌شه! و نکته قابل توجه این‌جاست که اگه زیاد تکون بخوری اون شمع میفته و اگه این اتفاق بیفته، ددی خیلی عصبی می‌شه! پس اون شمع رو ننداز و تنبیهت رو بیشتر نکن.

-ب..بله ددی!

تهیونگ پوزخندی به بیبی حرف‌گوش‌کنش زد و بعد از این‌که ویبراتور رو روی بالاترین درجش تنظیم کرد با لذت به جونگ‌کوک که ناله می‌کرد و سعی می‌کرد تکون نخوره نگاه کرد.
این لذتِ دردناک برای جونگ‌کوک، دوست‌داشتنی نبود؛ اما حس می‌کرد نزدیکه که ارضا بشه و این باعث شد بدنش بیشتر بلرزه.

تهیونگ که متوجه شده بود، سریعا حلقه‌ای دور عضو جونگ‌کوک بست.

امگا، با درموندگی به تهیونگ نگاه کرد.
سوزش پارافین شمع و لرزش دردناک و لذت‌بخش اون ویبراتور توی حفره‌اش.

همه این‌ها باعث حساس‌ترشدن جونگ‌کوک می‌شد و حالا اون پسر بدون این‌که از رفتارش سر در بیاره و حتی خودش خودش رو درک کنه، گریه می‌کرد و از تهیونگ می‌خواست که راحتش کنه.

-چی می‌خوای بیبی بوی؟ هوم؟

-دد...ددی...هق... خواهش می‌کنم... می‌خوام...کام بشم... این... این درد داره ددی... عاااههه... نه...نه

جونگ‌کوک هق‌هق می‌کرد و مدام دست‌های بسته‌اش رو می‌کشید؛ امّا با فریاد تهیونگ، با ترس بهش نگاه کرد.

-گفتم انقدر تکون نخور!!!

جونگ‌کوک نمی‌فهمید دلیل عصبانیت تهیونگ چیه و...
و بله...
پسر نگاهی به شکمش انداخت و دید که اون شمع لعنتی افتاده روی زمین و شکمش پر از پارافین شده‌.

-م... متاسفم... ددی.

تهیونگ دست‌های جونگ‌کوک رو از تاج تخت جدا کرد؛ امّا هنوزم دست‌هاش با دستبند به‌هم بسته شده بودن.

-گفته بودم عصبی می‌شم اگه اون بیفته!

-ددی...

جونگ‌کوک رو به شکم، روی پاهاش خوابوند و دستش رو روی باسن گرد پسر کشید.
انگشت‌هاش رو نزدیک حفره‌ی خیسش تکون می‌داد و جونگ‌کوک، ناله های ریزی می‌کرد.
تهیونگ ویبراتور رو ناگهان از امگا بیرون کشید، که باعث شد پسر ناله‌ی دردناکی بکنه و هق‌هق کنه.

حالا به‌جای اون ویبراتور، انگشت‌های بلند تهیونگ توش حرکت می‌کردن. جونگ کوک با حس نوک انگشت‌های تهیونگ روی پروستاتش، جیغی کشید و به ملافه تخت چنگی زد.

-دد..ددی... خواهش می‌کنم...عاااه

-چی می‌خوای بیبی بوی؟

-بذار بیام...

-متاسفم بیبی.

جونگ‌کوک خواست چیزی بگه اما با ضربه‌ی محکمی که به باسنش خورد، حرفش تبدیل به ناله شد.

-بعد از این اسپنک‌ها و یه‌کم بازی با شلاق‌های ددی، تنبیهت تموم می‌شه بیبی. و بعنوان جایزه‌ات یه سکسِ هات خواهیم داشت بیبی بوی. البته اگه پسر خوبی باشی!!!

______________
(ادیت شده)

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now