part5

645 144 7
                                    

متعجب نگاهم میکنه.
-چی چی؟
لبخند محوی میزنم.
- چی صدام کردی؟
-ها؟
به قیافه متعجب کیوتش نگاه میکنم و حس میکنم میخوام قهقهه بزنم و خب این برام عجیبه.
-چقدر خنگی تو.
راه میوفتم و اون هنوز زل زده بهم. سرم رو تکون میدم.
-چیه؟
هیچ حرکتی نمیکنه و بعد چند دقیقه یهو داد میزنه: آها فهمیدم.
به قول کوکی برگام میریزن و کم مونده تصادف کنم که فرمون و میچرخونم.
-چته دیوونه؟
میخنده.
- بهت گفتم جیمینا.
دستم رو روی صورتم میکشم و سرم رو به نشونه تاسف تکون میدم.
دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشه و من از تکون خوردناش خسته میشم.
دستش رو دراز میکنه و بخاری ماشین و روشن میکنه.
- پسر تو سردت نیست؟ یخ زدم من.
اگه میدونست هیچوقت سردم نمیشه چه واکنشی نشون میداد؟دریچه بخاری رواز روی خودم، سمتش برمیگردونم. آهنگ‌ها رو بالا پایین میکنه و سرش رو تکون میده.
- میگم افسردگی چیزی داری؟ اینا رو بابابزرگ من گوش میده.
متعجب سمتش برمیگردم.
- آهنگای من و میگی؟
سرش رو به نشونه مثبت تکون میده.
- البته سوک‌جینا هم از اینا گوش میده. اونم مثل خودت پیره.
مات میمونم و حقیقتا باز هم برگام میریزه که انقدر قشنگ داره گند میزنه بهم.
- میگم خجالت نکش اگه چیزه دیگه‌ای میخوای بگو.
- نه بابا چه خجالتی راحتم. دیگه یخم باز شد نمیتونی من و جمع کنی.
میخنده و داشبورد ماشینم و باز میکنه.
عصبی داشبورد و میبندم.
- دنبال چی؟
با چشمش تو ماشینم و میگرده.
- چه میدونم یک سیدی چیزی. این آهنگت و عوض کنم. میگم این ضبط باکِلاسِت چیزی نداره بهش وصل شم؟
دوباره سمت ضبطم میره و بعد کلی ور رفتن باهاش لبخند میزنه: پیداش کردم.
نمیدونم چیکار میکنه و یهو صدای دوبس دوبس یک آهنگ عجق وجق تو ماشین پخش میشه که اصلا نمیفهمم چیه.
خودش و با آهنگ تکون میده و هر از چندگاهی باهاش میخونه. از این که سوارش کردم به غلط کردن میوفتم.
لبم و میگزم و سرعت ماشین و بیشتر میکنم تا به مدرسه برسیم.
ماشین و تو پارکینگ مدرسه پارک میکنم.
- عه تازه میخواستم تو رو هم مجبور کنم برقصی.
بهش چشم غره میرم‌.
- عمرا.
ابروهاش و بالا میندازه و از ماشین پیاده میشیم.
- یعنی میگی من نمیتونم تو رو مجبور کنم.
پوزخند میزنم.
- درسته.
سرش رو تکون میده و نیشخند میزنه.
- باشه. ممنون که رسوندیم.
سرم رو تکون میدم. یهو هینی میکشه و سمتم برمیگرده. جلوم وایمیسه. عقب میرم.
- چیکار میکنی؟
- هیس! تکون نخور.
چند تا دختر وارد پارکینگ میشن.
-وای جوکیونگ نباید من و ببینه.
سمت ماشین هلم میده و خودشم نزدیکم میشه.
- چی...چیکار میکنی؟
-هیچی بابا هیچی. صبر کن.
زیرچشمی به دخترا که از کنارمون رد میشن نگاه میکنه. ناخودآگاه چشمم روی اجزای صورتش میچرخه. پوست گندمیش و صورت بی نقصش من و یاد حرف کوک میندازه. اون واقعا دافه.
- وای چرا وایسادن؟
به دخترایی که وایسادن کنار ماشین سفید رنگی و دارن حرف میزنن نگاه میکنم و دوباره به صورت تهیونگ خیره میشم. حس میکنم ضربان قلبم بالا میره. اومده تو حلقم چرا؟
- یکم....
میخوام بگم یکم بره عقب اما نمیدونم چرا دلم نمیخواد. پس حرفم و ادامه نمیدم.
[Tae]
اه چقدر من از این دختره بدم میاد. برو دیگه. بعد اینکه کلی با دوستاش زِرت و پِرت میکنه سمت خروجی پارکینگ حرکت میکنه. نفس راحتی میکشم و سمت جیمین برمیگردم که میبینم رفتم تو صورتش.
دستپاچه عقب میپرم.
گلوش رو صاف میکنه.
- برو کنار.
کنارم میزنه و سمت خروجی پارکینگ میره. چرا همچین کرد؟ شونه بالا میندازم و با دو خودم و بهش میرسونم.
- چرا اونکارا رو کردی؟
با یادآوری کارای جوکیونگ چهره‌م جمع میشه‌.
- این دختره قفلی زده رو من. لعنتی ول کنم نیست. من‌و میبینه مثل میمون ازم آویزون میشه. اصلا الان حوصله اون و نداشتم.
سرش رو تکون میده و باهم سمت ساختمون مدرسه میریم.

you are for me|minvWhere stories live. Discover now