_خا بسه توهم.. سرمونو خوردی با غرغرات.. خوبه حامله نیستی
یونگی در جواب بکهیون گفت و چشمی چرخوند
_از کجا میدونی شایدم باشم
_وات د... چانن
_نه داداش.. چیزی نیست.. غصه نخور قرار نیست غر غراشو تحمل کنی
بکهیون تا لب باز کرد چیزی بگه در با شدت باز شد و باعث شد همه افراد تو اتاق از جمله نینی کوچولو ک کنجکاو به یونگی نگاه میکرد هم از جا بپره
یونگی با دیدن ترس پسرش خشن به جکسونی نگاه کرد ک با چشمای قلبی و دهن باز اروم اروم به تخت بچه نزدیک میشد
_ایگو ایگو ایگووووووو. چ نازییییی خودووووووو
یونگی سریع خودشو بین تخت و جکسون انداخت تا دقایقی بعد شاهد له شدن بچش بین دستای اون الاغ نشه
_مامان و بابا کجان؟
جکسون همونطور ک از پشت یونگی به بچه نگاه میکرد بدون اینکه نگاهشو از نینی کوچولو بگیره با لبخند جواب یونگیو داد_الان میان
چند دقیقه ای بعد از اومدن جکسون سووا و جانسان و همینطور مارک ک نوزادشو به ارومی حمل میکرد وارد اتاق شدن
_ایگووووو نوه عزیزممممممم... جانییی بیا ببین
بچمووو.. خودووووو چقد تو کوچولوییییجانسان هم به روش خاص خودش ابراز علاقه کرد و موهاشو کشید البته ک نمیتونست اون بچه رو بغل کنه برای همین حرصشو سر موهاش خالی میکرد
باز همشون به ترتیب با جیمین ک با ذوق به پسرش نگاه میکرد سلام و احوالپرسی کردن و کسی متوجه تهیونگ بغ کرده گوشه اتاق نشد
تهیونگ تا اونا متوجهش نشدن از اتاق خارج شد و به سمت اتاق جونگکوک حرکت کرد
نباید اونو تنها میزاشتدرو باز کرد و با جونگکوک مواجه شد ک با کمک پرستار سعی در عوض کردن لباساش داشت
_اوه.. من خودم میتونم لباساشو عوض کنم
پرستار بدون گفتن حرفی سرم جونگکوک رو از دستش بیرون کشید و از اتاق بیرون رفت
_رفتی اونجا؟
_ها...اره.. رفتم
_بچه چی؟ اونو دیدی؟ چ شکلی بود؟
قلب تهیونگ فشرده شد.. حالا حرف سووا رو مبنی بر اینکه جونگکوک خیلی بچه دوسته رو درک میکرد.. اگه اون اتفاق کذایی...
سرشو نامحسوس تکون داد و سعی کرد حواسشو به سمت جونگکوک پرت کنه تا اون متوجه ناراحتیش نشه
_ا.. اره.. خوشگل بود.. بیشتر به جیمین رفته بود تا یونگی هیونگ
_حیف شد ندیدمش
ČTEŠ
๑BLUE EYES๑
Romanceژانر:امپرگ~ اسمات~ رمنس~درام~ گی ~زندگی روزمره تهیونگی ک به خاطر ابی بودن چشماش از خانوادش طرد میشه و بعد ازون مجبور میشه با پسرعموش ازدواج کنه 😶🌼 چی میشه اگه بعد از طلاقش دوباره مجبور بشه با مرد شیطان صفتی به اسم جانگکوک ازدواج کنه ک از تهیونگ مت...