و با ۲۳ تا تماس پاسخ نداده شده از سلینا گومز مواجه شد...

فااااااککک نایل به کلی فراموش کرده بود..
داشت با گومز حرف میزد وقتی اون تصادف لعنتی اتفاق افتاده بود...
زنگ زد بهش و بعد چند دقیقه سلینا گوشیو برداشت و گفت:
-نایل جیمز فاکینگ هوران.. توی عوضی وسط مکالمه مون گوشیو قطع کردی در حالی که من صدای تصادف شنیدم ولی احتمالا مثل همیشه در حال انجام کارای کثیفت بودی.. خیلی فاکری هوران عوضی

-هوی هوی گومز شل کن با هم بریم .. من گوشیو قطع نکردم چون واقعا تصادف کردیم لیامم مجروح شد آوردمش بیمارستان یه سری قضایا هم با زین پیش اومد پس الکی برای من هوار نکش

سلینا که صدای خسته ی نایل رو شنید سعی کرد لحنش رو نرم تر کنه..
ولی اون چی گفت؟
لیام تصادف کرده؟؟؟؟

-هوران... حال لی خوبه؟؟؟ چی شدههه؟؟؟
سلینا با نگرانی پرسید...

-آره خوبه دکترش تازه از اتاق عمل اومد بیرون گقت چند ساعت دگ میبرنش بخش... راستی قبل تصادف چی بود بهم گفتی؟؟؟

-گفتم آدریانا و مادرش دعوتمون کردن بریم ایران ... ولی اینا الان مهم نیست ادرس بیمارستانو بده الان میام

سلینا گوشیو قطع کرد و صدای بوققق تو گوش نایل پیچید..

دعوتم کرده برم ایران؟؟ یعنی اونم ب من حسی داره؟؟ یعنی ممکنه منو‌ببخشه؟؟

هوفی کشید و از یکی از دکترا خواست بهش ی آرامش بخش بده و کنار تخت زین روی یکی از تخت ها گرفت خوابید...

اسمیترز و بادیگارد ها کاراشونو بلد بودن و میتونستن جواب خانوادت پین رو بدن و مراقب زیام باشن..

نایل به یه خواب احتیاج داشت... یه خواب طولانی و بی انتها....

———————————————————————
چند ساعت بعد

زین دو ساعت پیش بیدار شده بود و جلوی اتاق بخش لیام نشسته بود.. میگفتن لیام بهوش اومده و خانواده ش الان رفته بودن ببیننش..

زین این پا و اون پا میکرد و روی پاش با دستاش ضربه میزد..
نمیدونست لیام با دیدنش چه ریکشنی نشون میده..

خوشحال میشه؟ ناراحت میشه؟
خوشحال میشه چون زین با اون حالش اومده دنبالش و خود لیام هم داشته بخاطر زین با نایل میزده تو دل خطر؟

یا ناراحت میشه چون زین اذیتش کرده بوده؟؟

دقیقا یه بالانس ۵۰-۵۰ بین این دو تا تو مغز زین وجود داشت و هر کدوم که تلاش میکردن اونیکی رو ببرن موفق نیمشدن...

Heart break livesTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon