part two

24 4 2
                                    

با حالت سرگیجه چشامو بازکردم که دیدم رو زمین مرطوبی نشستم تعجب کردم
دنبال کوک گشتم که اونو یه گوشه دیدم به سمتش رفتم و بغلش کردم
هییی پسر چیزی نیست عزیزم نگران نباش
همینجور که داشت گریه میکرد توضیح داد
نونا بابام مرد....قرا...ره مارو برای بردگی پی..ش و..وی ببرن من میترسم
بدنم یخ زد ولی برای اینکه جوو اروم کنم به شوخب بهش گفتم
هییی خرگوش زشت الان تو باید منو بغل کنی نه من تورو
اینو گفتمو اونم متقابلا بغلم کرد
حالا میشه بگی کجاییم
اووه تو کشتی به سمت روسیه
اوه هولی شت
دیگه الان ترس به منم غلبه کرد پشمام ریخت اخه تو روسیه یه جورایی برده هارو شکنجه میکنن و خیلی وحشت ناکه یه روز داشتیم باهم فیلم میدیدیم که یه مرد روسی زنرو شکنجه میکرد
سینه هاشو بریده بود و روش فلفل ریخته بود و بعد انقدر توش ضربه زد که به خون ریزی افتاد بعدش زبونشو با ناخون گیر ذره ذره برید و بعد رو تنش حشره دیخت و سینش کلی خون ریزی کرده بود بیچاره حتی نمی تونست به خاطر گگ ناله بلندی کنه انقدر بطری سوجورو تو کون زنه بیچاره فشار داد که از درد مورد
حالم بدشد و با وجود پاهای بستم یه گوشه بالا اوردم
(گایز وقتی فشار عصبی حالا به خاطر هرچی روتون باشه بالا میارید یا خون دماغ میشید که بعضی مواقع منجر به سکته میشه)
با حالاتچهار دست و پابه سنت کوک رفتم و کنارش دراز کشیدم و دوباره به خواب رفتم
این بار که بلند شدم
خودپو رو صندلی یه ون دیدم روبه روم کوکیم بودو کنارمون دو مرد
بعد از چندساعت ون وایساد و مردا از جاشون بلند شدن و با پارچه چشامونو بستن احساس بدی داشتم چون نمی تونستم جایی رو ببینم خواستم دستای کوکو بگیرم که دیدم دستاموهم بستن بغض بدی گلمو گرفت ولی باید از کوکیم مراقبت میکردم پس با قدمای لرزون پیاده شدیم نمی دونم راشتن کجا مارو میبردن ولی با صدای برگا حدس زدم توی جنگلیم به علاوه باد سردی که به بازوم میخورد حالمو بدتر میکرد بعد چند دقیقه متوقف شدیم و بعد چشامونو باز کردن و تونستیم اون عمارت ترسناکو ببینیم حسابی ترسیده بودیم وقتی در عمارت باز شد تونستم دوتا مرد رو ببینم که قیافه هاشون با ماسک پوشیده شده بود وقتی جلوی ما حرکت کردن اون دوتا نره قول مارو به جلوحل دادن تا دنبال اونا بریم وارد یه عمارت دیگه شدیم با این تفاوت که اونجا فقط یکم ظاهرش بهتر بود
وقتی دوتا محافظ مارو تو اتاق انداختن اون دوتایا دیگه وارد شدن یکیشون به سمت کوک خم شدو چونشو گرفت به سمت خودش
خوب کوچولو مثل اینکه قراره تاوان کارای باباتو پس بدی
اینم از پارت دو
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ایح ایح پارت بعد اسماته😈😈

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 04, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

My eternal loveWhere stories live. Discover now