| Chapter 2

314 95 12
                                    

" پارت دوم "

جمین صبح زود بیدار شد و چمدونش رو بسته بود. به این هم از قبل فکر کرده بود که بعد از اینکه وسایلش رو به مکان و خونه جدیدش برد، بره دانشگاه...

دروغ چرا... خیلی هیجان زده شده بود.

چیزی که خوشحالش میکرد این بود که با زندگی تو عمارت لی جنو دیگه نیازی نبود هزینه اضافی برای آپارتمان بده.

بعد از رسیدن به عمارت، چمدانهاشو از تاکسی بیرون آورد و جلوی دروازه کشید.. خواست زنگ در رو بزنه که دروازه باز شد...

ماشین جلوی پاش متوقف شد و شیشه دودی رنگ به پایین اومد.

"جمین؟"

جمین لبخندی زد.

"صبح بخیر آقای لی"

"صبح بخیر. این موقع از صبح میری دانشگاه؟"

"اوه بله آقا... چون معمولا پیاده میرم، برای اینکه دیر نکنم صبح زود میرم"

جنو سرش رو تکون داد و آهسته گفت:

"چمدوناتو بذار و بزار تا خدمتکار ببره به اتاقت.. من تو رو به دانشگاه میرسونم"

چشمای جمین گرد شد.

"اقا-"

"سوار شو جمین"

جنو در اصل باید وایب رئیس رو به من جمین میداد ولی جنو با رفتاری که داشت نشون میداد وایب پدر رو داشت القا میکرد... در حقیقت جنو با وایب پدرانه ای به دنیا نیامده بود اما بزرگ شده بود.

اون تاکنون نه ددی ای داشت، نه دوست پسری، نه نایت استندی اما این اواخر مشغول بررسی همجنسگرایی بود و یکسری فیلم هایی که بهش مربوط میشد رو هم میدید.

جمین قبل از اینکه با کوله پشتی اش سوار ماشین بشه، چمدون هاش رو داخل گذاشت.

نمی دونست جلو بشینه یا پشت.. از طرفی نمیخواست پشت به رئیسش باشه برای همین تصمیم گرفت حداقل پشت کنار خود رئیسش بشینه.

بعد از سوار شدن جمین، ماشین از عمارت دور شد و راه دانشگاه جمین رو پیش گرفتن.

"اقا؟"

"جنو صدام کن.. ما همسنیم جمین!"

جمین از تصور اینکه به اسم کوچیک صداش بزنه کمی سرخ شد و آروم گفت:

"ج-جنو؟"

جنو لبخندی زد.

"بله؟"

"خب.. من بعد اینکه به خونه برگشتم باید چیکار کنم؟"

"اوه خوب شد یادم انداختی... حتما اینا رو یادت باشه. وقتی به خونه برگشتی، خب دوقلوها مدرسه نمیرن ولی میخوام یسری اصول اولیه و چیزای پایه رو یاد بگیرن پس ازت میخوام چیزهای پایه و ساده رو بهشون یاد بدی..ولی فقط نیم ساعت باشه.. از اون بیشتر نباشه چون ذهنشون توانایی تحلیل رو نداره... خب بعدش ببرشون اتاق بازی و بزارن بازی کنن و خب اونا رسما خراب میکنن و میدونم به اندازه کافی خستت میکنن... اها اینم یادت باشه قبل از اینکه غذاشونو بخورن حتما حموم کنن و بعد از اینکه شامشون رو خوردن، بخوابوننشون"

Babysitter of two [Nomin] | completeWhere stories live. Discover now