اما صدای پاها نشون میداد اون مرد قرار نیست بیخیالش بشه. قبل اینکه دستش شونه اش رو لمس کنه به سمتش برگشت. با حزص از بین لب هاش غرید
-چیه؟
لویی لبخند تلخی زد و نگاهش رو به چشم های پسر داد و متاسف زمزمه کرد
- معذرت میخوام.
ارتباط چشمیشون با بوق مداوم راننده ای که پشت ماشین رها شده ی لویی وسط خیابون گیر افتاده بود، قطع شد. هری بی توجه به لویی داد زد
+ها چته؟ مگه جراحی دو ثانیه نشده منتظر موندی؛ دستتو از اون کوفتی بردار تا نیومدمنکردمش تو کونت!
لویی با وحشت نگاهشو بین راننده و هری گردوند خب هری یکم عوض شده بود!قبلا هم تخس بود اما بد دهن نه! احتمالا از مصیبت های هم نشینی با موجود سطح پایینی مثل تامه! شایدن فقط قند خونش پایین اومده پرخاشگر شده! در هر حال خوب یادش بود که هری رو به سادگی میشد با غذا گول زد!
- گشنه ای اعصابت به هم ریخته؛ بریم تو مسیر برات غذا بخرم؟
غریبه سرشو از پنجره بیرون آورد و داد زد
-بهتره به حرف دوستت گوش بدی قبل اینکه بیام پایین و جرت بدم!
هری جفت دستاشو روی سینه اش قفل کرد با تخسی بچگانه ای گفت
-جایی نمیرم اتفاقا وایستادم ببینم چه غلطی میخوای بکنی؟
................
هری بی توجه به داد و بیداد چند دقیقه قبلش با آرامش ساندویچش رو میخورد، همین باعث شد لویی جرئتش رو جمع کنه و با احتیاط کمی به سمتش خم بشه و آروم قوطی فلزی نوشابه ی سردش رو به گونه ی پسر بچسبونه، تا از کبودی بیشتر جلوگیری کنه.اما هری با شونه کنارش زد با اخم همونطور که گاز دیگه ای به غذاش میزد غر زد
+راننده ی اوبر انقدر فضول؟! از پس اینمنمیتونی بربیای پیاده شم؟
لویی نفس عمیقی کشید، میدونست همین که دهن هری از خوردن فارغ شه شروع میکنه تیکه های بدتر انداختن، تنها فرصتش برای حرف زدن همین موقع بود. کلمات رو توی ذهنش آماده کرد تا بتونه با جمله های هدفمند در انتهای حرفاش پسر رو راضی به پذیرفتن دعوتش کنه
-کجا میخواستی بری؟
+پیش نایل.
-فاک!
بی اراده از بین لب هاش بیرون پرید، وقتی از دعوای تام و هری فهمید هری از لحاظ مالی واقعا ورشکسته شده واقعا امیدوار شد میتونه هری رو پیش خودش ببره! چون یکروز دو روز سه روز نمیشه که کامل یک ماه خونه ی کسی موند اما توی این حساب کتاب نایل یادش رفت! هری ابروهاش رو بالا انداخت و نگاه گیجش رو باش دوخت
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...
part 2
Start from the beginning
