𝐭𝐨𝐰 𝐩𝐚𝐫𝐭

6.6K 934 302
                                    

سریع رفت توی تلگرامش و زد روی مکالمش با تهیونگ

' سلام بیبی بوی

_ سلام

' خوبی جوجه کوچولویه ددی

_ مرسی خوبم

' پروفت خودتی

_ آره خب

' کیوتی

_ مرسی

' ددی صدام کن

_ چشم.... ددی

' وای تو عجب توله حرف گوش کنی هستی
' دوست داری با ددی بازی کنی

کوک زیر دلش مدام تکون می‌خورد

_ هرچی د..دی بخواد

اون واقعا از تهیونگ خوشش اومده بود

یدفعه وبدیو کال اومد رو صفحه

_ وایی نه حالا چه گوهی بخورم

الان یه هودی صورتی با یه شلوارک جذب  تا بالای ران هاش داشت
موهاش هم تو صورتش پخش شده بود

بیخیال همه چی شد و تماسو وصل کرد

به پسر روبه روش نگاهی کرد
وایی اون پیرهن نپوشیده

سیسبک هاش وایییی خدااا ( پیش خودش )

خیلی هات بود

' سلام بیبی
_ سلام ددی

' چندساله بیبی

_ نه.. نوزد..ده

دوربین رو بزرگ کرده بود که فقط صورتش معلوم باشه

' دوربینو کوچیکتر کن توله
- اما...
' اما نداره بیبی

_ ب..باشه
دوربین رو عقب برد و کوچیکش کرد

پاهاش رو کج کرده بود و ران هاش کاملا در معرض دید بود

سرشو پایین آورد

تهیونگ لیسی به لبش زد

' بیبی

- بله

' نظرت چیه رلم باشی

_ مگه نگفتی فقط یه ....

' نه بیبی ما فرق داریم

_ اومم خب...... ب...ا..شه

' وای هارتم

کوک گونه هاش رنگ گرفت
_ ددی

' جانه ددی

_ تو چند سالته

' من بیست سه سالمه بیبی

' قدت چنده بیب

_ 170

_ تو چی

'195
' اونم بیست پنج سانته

_ یااا ددی

' قراره جر بخوری

' بیبی اون شرت کوچولو کیوتتو در بیار

_ ولی ددی ..

' ناز نکن بیب

کوک شرت صورتیشو در آورد و با دستش خودشو پوشوند

' هودیتت رو هم در بیا  

_ نه ددی

' کیوتیه ددی کیه
_ یااا ددی

' اون هودی خوشگلتو در بیار تا ددی بتونه بدن بلوریتو ببینه بیب

کوک بی اختیار از آهی از دهنش بیرون اومد

_ اهه

' بیبی تحریک شدی

تهیونگ که الان صداش خمار تر و بم تر شده بود گفت
پوزخندی زد و با لحن جدی گفت و صدای خمارش گفت
' لباستو دربیار آنجل

کوک بی اختیار هودیش که تنها پوشش بود رو در آورد

تهیونگ شلوار ک و باکسرشو در آورد

' خودتو انگشت کن

کوک آروم اولین انگشتشو داخل کرد

- هق آیی

تهیونگ دستشو رو دیکش گذاشته بود و شهوت تمام وجودشو گرفته بود

کوک دستشو در آورد و وقتی دیک ته رو دید آه بلندی کشید و دستشو روی دیکش گذاشت و حرکت داد

- ددی آههه

' شش آروم آههه

هر دوشون باهم اومدن

کوک بی‌حال افتاده بود روی تخت

تهیونگ دستش و خودشوتمیز کرد وباکسرو شلوارکشو پوشید

کوک هم آروم بلند شد و با دستمال خودشو تمیز کرد

دستهاش رو هم تمیز کرد و هودیشو پوشید

شرتکشو از اون طرف آورد و پاش کرد

' خوب بود بیبی

_ ا..آر.. ه..ه

' بیبی خسته ای میتونیم یه ساعت دیگه باهم چت کنیم باشه ؟

- باشه د‌‌...د

تهیونگ ویدئو کال رو قطع کرد

حتما باید اون بچه رو میورد خونش
همین الان اگه پیشش بود جرش میداد

کوک واقعا از اون خوشش اومده بود و تصمیم گرفت رابطشو با اون گسترش بده

با اینکه حتی درست نمیشناختش

________

My Baby Is Oppressed Where stories live. Discover now