In another life

766 101 33
                                    

آهنگش خیلی قشنگه ایده فیک از همینجا اومده:
https://soundcloud.com/villaindeku26/in-another-life-x-bokuaka-character-voiceovers-includedvent-d?ref=clipboard&p=a&c=0&utm_source=clipboard&utm_medium=text&utm_campaign=social_sharing

______________________________________

اولین باری که همو دیدیم هردو شیش سالمون بود
مامانامون خیلی ازینکع ما باهم کنار میاییم خوشحال بودن..
همون موقع هم قدت از من بلند تر بود و هیکلی تر بودی
همه چیزو به طرز معجزه آسایی درست انجام میدادی و به خودت حسابی اعتقاد داشتی
درسته تهش چند ماه ازم بزرگتر بودی ولی حس میکردی باید ازم محافظت کنی
نشونش نمیدادی ولی از حرص خوردنات موقع زخمی شدنم می‌فهمیدمش...
از احمق گفتنات وقتی به خودم صدمه میزدم میفهمیدمش...
یادته یبار یه سال دومی رو تنهایی کتک زدی؟ اونموقع گفتی اونا سر راهت سنگ انداختن ولی منکه نگاه عصبانیت موقعی که داشتن بخاطر قد و هیکلم مسخرم میکردن و دیدم
شاید بهم بخندی ولی بخاطر تو میخواستم قهرمان بشم
نمیدونی وقتی فهمیدم توهم از آلمایت خوشت میاد چقدر خوشحال شدم...ولی تو زیاد خوشحال بنظر نمی‌رسیدی
البته درستش هم همینه
کاچانه من همیشه دوست داشت تک باشه...
همیشه و همه جا لیدر و سرگروه بودی و حقت هم بود باشی واقعا توش عالی بودی
هروقت هر خرابکاری ای میشد اونجا بودی...حتی تو خرابکاری ها هم تو سر دسته بودی
وقتی می‌خواستیم یه کار خطر ناک کنیم خودت اول وامیستادی و منو آخرین نفر دنبالت میکشوندی
اون موقع ها ناراحت میشدم فکر میکردم دوست نداری نزدیکت باشم ولی بعد فهمیدم خودت اول وای میستی تا خطری برای بقیه پیش نیاد و منو‌ ، تو دورترین نقطه از خودت میزاری تا آسیبی نبینم
اون روز وقتی پات سر خورد و افتادی توی رودخونه...حس کردم روحمو‌ چنگ زدی و با خودت کشیدی پایین
خیلی ترسیده بودم اتفاقی برات افتاده باشه...
اونجا بود که برای بار اول به این فکر افتادم که تو مراقب منی پس کی مراقب توعه؟
همونجا که دستمو پس زدی به خودم و خودت قول دادم هیچوقت از کنارت نرم حتی اگه بدترین اتفاق ممکن افناد، حتی اگه خودت گفتی برم
قرار شد تو مراقبم باشی و من در عوض همیشه پیشت بمونم
اونموقع بچه بودم و یجوری راجب آینده با خودم صحبت میکردم که انگار همه چی طبق خواسته ی من پیش می‌ره ولی طولی نکشید که دنیا دستشو برد بالا و محکم کوبیدم تو صورتم...

وقتی کوست مشخص شده بود برعکس بقیه تعجب نکرده بودم خودت و کوست کاملا شبیه هم بودید...
هردوتاتون منو‌ منفجر می‌کردید کوست بدنمو خودت روح و قلبمو
اولین باری که حس کردم خیلی ازم دوری موقعی بود که مشخص شد من کوسه ندارم
نگاهت برای اولین بار وقتی بهم نگاه میکردی رنگ خاصی نداشت
دکویی که بهم میگفتی دیگه بویِ شوخی و لحن بچگی هامونو نداشت
کم کم منو از خودت دور کردی و نمیخواستی حتی بقیه بدونن ما باهم‌ دوستیم....برات مایه ننگ بودم نه؟ میدونم..برای مامانمم بودم
وقتی با حرفات نتونستی منو از خودت دور کنی به زور و کتک رو آوردی
ولی من بازم نرفتم ، برام با ارزش بودی حتی با ارزش تر از بدنه خودم
حرفات درد داشت ولی لبخند شیطونی که آخر روز میزدی اینقدر برام قشنگ بود که همه دردایی که کشیدم و آروم میکرد
فهمیده بودم وقتی عصبی نیستی خوشحال تری پس قبول کردم کیسه بوکست بشم‌ نه تنها خودت بلکه کیسه بوکس دوستاتم شدم
اگه تو لجباز بودی من لجباز تر بودم ...

𝙄𝙣 𝘼𝙣𝙤𝙩𝙝𝙚𝙧 𝙇𝙞𝙛𝙚Where stories live. Discover now